رمان اردیبهشت از صدف_ز (بچه مشد)

عنوانرمان اردیبهشت
نویسندهصدف_ز (بچه مشد)
ژانرعاشقانه ، اجتماعی
تعداد صفحه3195
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک
رمان اردیبهشت
رمان اردیبهشت
رمان اردیبهشت

لینک دانلود رمان اردیبهشت از مدیا خجسته به صورت فایل PDF (پی دی اف) قابل اجرا در موبایل (اندروید و آیفون) و لپ تاب (pc) با لینک مستقیم بدون کات رایگان

داستان فراز، بازیگر سینما و آرام دختری است که پدرش قمارباز است، آرام برای کادر خدمات باغ مخصوص برگزاری جشن ها و مجلس کار می کند، در یکی از این جشن ها سوتهاجم فراز قرار می گیرد. فراز برای جبران کارش در جستجو برای رسیدن به آرام است اما …

خلاصه رمان اردیبهشت

ساعت چند دقیقه از یازده گذشته بود که ارمغان ، پراید هاچ بک سوسنی رنگش رو جلوی محوطه ی خاکی باغ تالار پارک کرد و پیاده شد . دل توی دلش نبود … حس میکرد استرس و تشویش عین سرکه توی جونش می جوشید . باید با صاحب این باغ تالار حرف می زد ، ولی هنوز نمی دونست باید چی بگه

پیدا کردن یک دختر بی نام و نشون کار خیلی خیلی سختی بود … حتی محال بود ! ولی می دونست که باید این افتضاح جمع می شد . توی دلش باز هم حرص خورد از دست فراز و باز هم بهش ناسزا گفت . بعد کیفش رو روی شونه اش انداخت و دستی به گره روسریش کشید و با قدم های آروم و مغرور وارد محوطه ی باغ تالار شد

هیچ دلش نمیخواست کسی از استرسش بویی ببره . اون وقت روز فضای باغ کاملاً خلوت بود . ولی وقتی وارد محوطه ی رو بسته شد ، تعدادی از خدمه رو دید که داشتن همه جا رو نظافت می کردن . یهو فکری توی ذهنش جرقه زد … اگر به جای مدیر این باغ تالار ، با خدمه حرف می زد … مفیدتر نبود ؟!

به تندی نگاه چرخوند بین جمعیت … و دو زنی رو نشونه گرفت که در حال دستمال کشیدن روی میزها بودن … . لبخند زد … به طرفشون رفت . – سلام ! خسته نباشید ! دو زن دست از کار کشیدن و نگاه مشکوکی بهش انداختن . یکیشون جواب داد : – سلامت باشید ! ارمغان سعی کرد حالتی گرم و صمیمی داشته باشه

شما خیلی وقته که اینجا مشغول به کار هستید ؟ یکی از زن ها پاسخ داد : – دو سالی می شه ! ارمغان آهانی گفت و به لبه ی روسریش دست کشید : – اونوقت همه ی خدمه ی اینجا رو می شناسید ؟ – بله خانم ! چطور مگه ؟ – راستش … من دنبال شخص خاصی می گردم که … اسمش رو متأسفانه نمیدونم !

یکیشون پرسید : اگه اسمش رو نمیدونید ، پس چرا دنبالش می گردید ؟ ارمغان سعی کرد باز هم لبخندش رو حفظ کنه : – قضیه اش یه مقداری پیچیده است ! می دونید ؟ خب … اونی که من دنبالش می گردم … یک دختر جوونه ! تقریباً نوزده یا بیست ساله ! یکی از زن ها چونه اش رو خاروند …

دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است

دیدگاه کاربران درباره رمان اردیبهشت از صدف_ز (بچه مشد)
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
M. G
M. G
2 سال قبل

اصلا داستان پرکششی نبود. از خریدش بشدت پشیمون شدم