رمان آخرین دختر نادیا مراد
عنوان | رمان آخرین دختر |
نویسنده | نادیا مراد |
ژانر | زندگینامه , مذهبی |
تعداد صفحه | 159 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | سایت رمان بوک |


دانلود رمان آخرین دختر اثر نادیا مراد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این کتاب سرگذشت نادیا است که امروز همچون شاهدی برای وحشیگری های داعش است. نجات یافتهای از ظلم و دست درازی، یک پناهنده ایزدی که دنیا را مجبور کرده است تا به یک نسلکشی در حال وقوع توجه کنند. این اثر یک فراخوان برای دادخواهی و یک گواهی برای میل قدرتمند انسان به بقا و نامهای عاشقانه برای کشوری از دست رفته است. نادیا مراد علاوه بر جایزه صلح نوبل، جایزهٔ حقوق بشر واسلاو هاول و جایزهٔ ساخاروف را نیز دریافت کرده است. او همچنین یک فعال حقوق بشر و اولین سفیر حسننیت سازمان ملل در راستای ارج نهادن به بازماندگان قاچاق انسان است…
خلاصه رمان آخرین دختر
ناصر از او تشکر کرد، کرایهاش را داد، وسایلمان را از ماشین جمع کردیم. شروع به راه رفتن به سوی ایست بازرسی کردیم، تنها آدمهایی بودیم که در شانهی خاکی جاده راه میرفتند. ناصر از من پرسید: «خستهای؟» و من سرم را به علامت مثبت تکان دادم و گفتم: «خیلی خستهام.» حس میکردم که تمام آب بدنم کشیده شده و هنوز امیدوار نبودم که بتوانیم تمام مسیر را موفق طی کنیم.
نمیتوانستم به بدترین تصوری که با هر قدمی که بر میداشتم فکر نکنم- داعش ما را همین حالا در حالیکه راه میرفتین میگرفت یا پیشمرگه ناصر را بازداشت میکرد. کرکوک شهری خطرناک بود. اغلب صحنهی جنگهای فرقهای حتی قبل از جنگ با داعش بود. خودمان را تصور کردم که در یک ماشین حاوی بمب یا بمب دست ساز گرفتار میشویم و کارمان تمام میشود. هنوز سفری طولانی در پیش داشتیم.
او به من گفت: «بیا فقط به ایست بازرسی برسیم ببینم چه اتفاقی میافته.» بعد پرسید: «خونوادهات کجا هستن؟»
گفتم: «زاخو. نزدیک دهوک»
پرسید: «چقدر از کرکوک فاصله داره؟»
سرم را تکان دادم و گفتم: «نمیدونم. دوره.» در سکوت بقیهی راه را کنار هم ادامه دادیم.
در ایست بازرسی، مردم در ماشینها و پیاده به صف بودند تا پیشمرگهها با آنها مصاحبه کنند….
- انتشار : 05/07/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403