رمان آشپزباشی
عنوان | رمان آشپزباشی |
نویسنده | محمد ستاری |
ژانر | عاشقانه، طنز، کلکلی |
تعداد صفحه | 270 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان آشپزباشی اثر محمد ستاری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
راجع به دختری به اسم سوگل است که پدرش صاحب یکی از بهترین رستوران های شهر تهرانه است و دنبال یک سری اشپز ماهر هستند، در این بین با دانیال پسری شوخ، مغرور و البته همه روز و شبش با تلافی میگذرد …
خلاصه رمان آشپزباشی
احساس کردم یکی دستاشو گذاشته روی شونه هام… سرمو بلند کردم و دیدم سپهر درست کنار من روی صندلی نشسته… اروم و جوری که بی احترامی نشه ازش فاصله گرفتم و اشکامو پاک کردم. خدایااااا این اینجا چه غلطی میکنه؟ سپهر: خانم کوچولو چرا گریه میکنی؟ -من خانم کوچولو نیستم… سپهر: من خواستم دلداریت بدم نه اینکه مسخره کنم یا ناراحتت کنم… به هر حال ببخشید… -اشکال نداره برای چی اومدی اینجا؟ سپهر: اشکالی داره؟ -نه من با اجازت برم. از جام بلند شدم و تا اومدم حرکت کنم برم داخل خونه
سپهر دستمو به ارومی کشید طرف خودشو منو روی صندلی نشوند. تو چشمام زل زد… اونقدر شوکه بودم که حتی نتونستم تکون بخورم. خدایااااا این داره چیکار میکنه؟!!؟ یهو مثل فنر از جام بلند شدم و با عصبانیت به طرف خونه حرکت کردم. دم در خونه وایستادم و نفس عمیقی کشیدم تا عصبانیتم فروکش کنه پسرهی بیشعور… چطوری میتونه همچین کاری کنه؟ با قدم های شمرده و استوار داخل خونه رفتم. انگار جو به همون روال قبل برگشته بود وقتی وارد شدم دیدم ترانه و ایسان وسط هستن… واای واای مامانم
اینا… چقدم لوس… روی یه کاناپه نشستم و به فضا خیره شدم. نگاهم روی نوشیدنی های روی میز عسلی ثابت موند کی همچین نوشیدنیهایی سفارش داده بود؟ از جا بلند شدم و به طرف اشپزخونه رفتم و تقریبا با صدایی که توش رگه هایی از خشونت پیدا بود گفتم: کی به شما گفته نوشیدنی بیارید تو این خونه؟ مروارید خانم سراسیمه و در حالی سعی داشت کسی صدامو نشنوه گفت سوگل خانم اینا واسه آقا سپهره.. خودش. آورده چیزی نگید ممکنه ناراحت شن. تازه متوجه شده بودم. پس اقا گیج بود که اون طوری رفتار کرد …
- انتشار : 21/08/1402
- به روز رسانی : 01/12/1403