رمان ارتیاب

عنوانرمان ارتیاب
نویسندهبهار اسدپور
ژانرعاشقانه، انتقامی
تعداد صفحه3416
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان ارتیاب اثر بهار اسدپور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

تافته‌‌ ادیب، دانشجوی پزشکیست که به تهمت نامزدش از خانواده طرد شده و مجبور به جدایی می‌شود! اتفاقاتی باعث می شوند هم‌ خانه‌ی دکتر سهندِ نریمان می‌شود، سهند دشمن قسم‌ خورده‌ی خاندان ادیب است و تافته بی‌خبر از همه جا! همه‌چیز خوب است تا اینکه نامزد سابق تافته این هم‌خانگی را کشف کرده و …

خلاصه رمان ارتیاب

در را باز کرده و خودم را پرت می کنم داخل واحد، در را که می خواهم ببندم دستی مانع می‌شود و بی حواس در را می‌کوبم و پله ها را دو تا یکی بالا می‌روم، به واحد که می‌رسم کلید را سریعا داخل قفل چرخانده خودم را پرت میکنم داخل واحد و در را که میبندم همانجا از درد نفسی که رفته و خیال برگشت ندارد تکیه داده به در فرو می‌ریزم… سعی میکنم نفسی بکشم که به سکسکه می افتم… دست لرزانم قفل شکم دردناکم می شود که گه گاهی تیری می‌کشد. تازه می‌خواهم از در فاصله بگیرم که لگدی کوبیده

می شود به در و وحشت زده جیغ می‌کشم و از در فاصله میگیرم. چند دقیقه بعد صدای قدم هایی که پله ها را پایین می روند می شنوم. چند ثانيه بعد همه چیز طوری در سکوت فرو می‌رود که انگار در بیداری خواب دیده باشم. باید از نیل بپرسم در این خانه چه کسانی ساکن هستند… باید از نیل بپرسم صاحبخانه چه کسی ست که پسرک نوجوان طبقه پایین می گوید بابامون جنس جور کرده. که زنی از من میپرسد خانم خانما مال کدوم طبقه ای؟ همه چیز که در آرامشی مطلق فرو میرود درد راه گرفته در شکمم حالا

شبیه دردی آشنا می شود. همین یک چیز را در این شهر کم داشتم … همین یک چیز مانده از زنانگی غریبی که فراموشش کرده ام .. به سمت حمام میروم و با دیدن روپوش آویز شده باز هم سوالات سرم جان میگیرند … از سهند بپرسم؟ بپرسم تو مهراب را دیده ای؟ تو کتک کاری کرده ای؟ بگویم سهند من از هیچ چیز خبر ندارم … تو از چیزی خبرداری؟ تو میدانی مهراب چه مدرکی داشته؟ میدانی چه اتفاقی افتاده که من انقدر بد شده ام و خودم خبر ندارم؟ لباس هایم را تعویض میکنم و تکیه زده به شوفاژ ..‌.

دیدگاه کاربران درباره رمان ارتیاب
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Zahra
Zahra
1 سال قبل

از زیبااااا ترین رمان هایی بود ک خوندم،
من رمان های آبکی و چرت و پرت نمیخونم
این خیلی قشنگ بود؛)

زهرا
زهرا
پاسخ به  پریسا عبدی
1 سال قبل

میشه پیجشونو بدین

پریسا عبدی
پریسا عبدی
1 سال قبل

اشنایی با این نویسنده افتخاری بود برای من، از فضاسازی قوی،تلفیق طنز و تراژدی در یک زمان،و پرداختن عمیق به دردی اجتماعی گرفته تا تولد شجاعانه ی قهرمان داستان ،همگی زیبا بودند و زیبا. از برخی از اثار فروشی هم دقیق تر و منسجم تر بود. ممنون از قلم توانمندتون. اینده از آن شماست خانم نویسنده.💙

miss bayat
miss bayat
1 سال قبل

نویسنده ای با قلم فوق زیبا و ادبی
که با هر پارت از رمان درد رو میشه تو بیانش حس کرد
پیشنهاد میکنم خونده بشه