رمان استخاره عشق فاطمه بامداد
عنوان | رمان استخاره عشق |
نویسنده | فاطمه بامداد |
ژانر | عاشقانه , اجتماعی , هیجانی |
تعداد صفحه | 772 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان استخاره عشق از فاطمه بامداد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همینک رمان بوکی های گرامی با ما باشید با پریزاد، دختری سخت کوش و درسخوان می باشد که جهت حسادت و کینه همکلاس اش با برادری او آشنا می شود و عشق دو طرفه ای شکل میگیرد، که به سبب همان کینه و انتقام با دادن برگ آزمایش ساختگی عقدشان برهم میخورد، با کشته شدن پدر و مادرش در تصادف، دچار بحران روحی شدیدی می شود که باید به تنهایی از پس آن برآید …
رمان استخاره عشق
با صدای آلارم گوشیم چشم بازکردم و لب زدم خدایا چرا صبح شد با چشمایی که از فرط خواب باز نمیشد از رو تخت پایین اومدم و چشم بسته از اتاق خارج شدم و به سختی وارد سرویس شدم و بعد از انجام کارای مربوطه چند مشت اب سرد پاشیدم تو صورتم و مسواک زدم و از سرویس خارج شدم و برگشتم به اتاقم به سمت کمدم رفتم و درب کمد رو باز کردم یونیفرم مدرسه رو برداشتم و سریع پوشیدم جلوی اینه ایستادم و کش موهام رو باز کردم موهای بلند و پرپشت مشکی فرم که مثل سیم ظرفشویی بود و تا پایین کمرم بود رو به سختی برس کشیدم مدل تیغ ماهی بافتم جلوی موهام رو کج تو صورتم ریختم و با اتو مو صاف کردم مقنعه مشکیم روسرم کردم و با عطر شکلاتم دوش گرفتم
دستبندم رو دور مچ دستم بستم و کوله مشکی چرمم رو برداشتم یه بند روشونه م انداختم و از اتاق خارج شدم به طرف اشپزخونه رفتم که مامان رو دیدم با دیدنش لبخند زنون به طرفش رفتم و گونه اش رو بوسیدم … صبح بخیرمامانی … صبحت بخیر عزیز دلم باز دیر خوابیدی … بعد از اینکه درس خوندنم تموم شد … یه رمان روشروع کردم که نتونستم بزارمش کنار تا صبح مشغول خوندن شدم تازه خوابیده بودم که گوشیم زنگ خورد من برم تا دیر نشده
چشم از اشپزخونه خارج شدم و به طرف درب خروجی خونه رفتم جلوی درب خونه کتونی لژدار مشکیم رو پوشیدم و از خونه خارج شدم و بسم الله زیر لبی گفتم و تند قدم بر میداشتم فاصله مدرسه ام تاخونه یه کوچه بود با قدمای تند و سریع من پنج دقیقه ای رسیدم به درب بزرگ ابی رنگ مدرسه امون به تابلوی بزرگ مدرسه نگاه کردم …
- انتشار : 11/09/1399
- به روز رسانی : 20/09/1403
آخه این چه رمانیه فقط میتونم بگم حیف کسی که وقتشو بزاره دختره اسمش یه بار فاطمه میشد یه بار پریزاد بعد این رمان آبکی چیه بخدا بعد پسره تو دو ساعت چندتا عمل مغز انجام بده مگه کارتونه رئیس جمهور هم اینقدر ماشین نداره که این شخصیت هر روز یعنی وقتی میگم هر روز یه ماشین داشته باشه!!!