رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند
عنوان | رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند |
نویسنده | شهرزاد شیرانی |
ژانر | عاشقانه , اجتماعی |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند از شهرزاد شیرانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم
هم اینک دانلود کنید داستان دختری به نام لیلیا که همیشه فکر میکرد حسام فقط یک همسایه خوش قیافه است، تا شبی که او را در حال انداختن مردی به داخل صندوق ماشینش دید و وقتی چند روز بعد چشمانش را در فضایی نا آشنا باز کرد فهمید وارد بازی خطرناکی شده که …
خلاصه رمان استخوان هایی که تو را دوست داشتند
وای که چقدر از این کلمه بیزار بودم ، سر تکان دادم و پیاده شدم … ماشینش که در پیچ کوچه پیچید ، باز به گریه افتادم … دلم برای لکسوس اش بیشتر از خودش تنگ میشد … وقتی سوار میشدم از نگاه بقیه به خودم لذت میبردم ، حالا دوباره پراید فکستنی مامان و تازه قبلش هم باید یک ساعت التماس میکردم … با یاد اوری خانه ، گریه ام بند آمد و بجایش ترس به دلم نشست.
کفش های پاشنه بلندم را از پا بیرون کشیدم تا صدایش جلب توجه نکند و پاورچین از مقابل نگهبانی گذشتم … آقا رحیم با دهانی باز خوابش برده بود مثل همیشه… نگهبانی را رد کردم و سمت راست وارد قسمت تاریک پارکینگ شدم ، پارکینگ سرپوشیده ایی که کوچکترین روزنه نور نداشت و لامپ هایش هم یکی در میان سوخته بود … نفسی کشیدم و مستقیم سمت ورودی خودمان راه افتادم که راه زیادی بود ، کلید داشتم و مامان و رویا خواب بودند حتما
رامین را هم دعا میکردم خانه خودش باشد … اوضاع مالی پدر رامین و رویا خوب بود ولی بابای بیچاره من وقتی مرد ، چیزی برای من بیچاره تر از خودش نگذاشت … فرامرز ، همسر دوم مادرم ، پدر رویا اوضاع مالی اش خوب بود ولی مرض خساست داشت و از بین ان همه دارایی اش این خانه را انتخاب کرده بود برای زندگی و بهانه اش هم هوای سالم بود برای ریه هایش!
نفسم را آرام بیرون فرستادم ، این قسمت شهر هم از آلودگی دور نمانده بود … مقابل انباری ها رسیدم و سمت آسانسور چرخیدم که با صدای بلند تق خفیف ولی محسوسی و فریاد خیلی کوتاهی که یکباره قطع شد نفسم بند رفت …
در حال ویرایش مجدد …
- انتشار : 03/01/1399
- به روز رسانی : 01/12/1403
خیلی قشنگ بود حتی ارزش خریدن همداره متن و گفتار عالی، موضوع جالب و کنجکاوکننده . جزو رمان های قشنگی بود که خوندم👌ممنون از نویسنده عزیز قلمتون مانا
سلام لطفا این رمان زیبا رو بذارید خیلی زود.سپاسگذار
سلام ببخشید ممکن هست ست دوباره رمان رچ قرار بدید
سپاس
سلام لطفا این رمان زیبا رو بذارید خیلی زود.سپاسگذارم
در روزهای آتی بعد از بازبینی مجدد و ویرایش ارسال میکنیم براتون
چشم
سلام ،
چطورى مى شه رمان استخوانهايى كه تو را دوست داشتن از شهرزاد شيرانى را دريافت كرد ؟؟؟
سلام آیا رمان استخوانهایی که تو را دوست داشتند فروشی است؟
لینک pdfهردو پارت رمان مشکل داره
لطفاً پیگیری کنید
تا ۲۰۰ صفحه که بود عالی بود ولی کاش رمان هایی که فروشی هست از قبل اعلام کنید