رمان اسرار واژگون
عنوان | رمان اسرار واژگون |
نویسنده | هستی همتی |
ژانر | معمایی، جنایی |
تعداد صفحه | 111 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |

دانلود رمان اسرار واژگون اثر هستی همتی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ظاهر و باطن، دو چیز مجزا و در آن واحد، وابسته به یکدیگرند، باطن، نهانِ آن چیزی ست که در ظاهر میبینیم و گاه نگاهی عمیق به ظاهر، آدمی را به عمق باطن ماجرا میکشاند، اما، جایی خواهد بود که ظاهر، باطن حقیقت را نقض کند و تکه پازلهای معما، با حقیقتی که دیده میشود جور در نیایند، آن گاه گیجی و سردرگمی اوج میگیرند و تمام معما، خودش زادهی معمای دیگری میشود …
خلاصه رمان اسرار واژگون
کنار دومین فیلمش نیز ضربدر قرمز رنگی گذاشتم و خسته، نفسی کشیدم. تمام فیلم هایش را دانلود کرده بودم و در تاریکی اتاقم که سکوت محض اسیرش کرده بود، روی تخت زیر پتو خزیده بودم و لپ تاپ روی پاهایم قرار داشت. تصمیم داشتم یکایک فیلم هایش را زیر نور کم آباژور بررسی کنم که شاید به نتیجه ای در مورد این معمای پیچیده برسم، احمقانه بود، اما تنها چیزی که در آن لحظه در چنته داشتم، همان ویدیوهای ضبط و ادیت شده بودند. سومین ویدیو را باز کردم و خمیازه ی بدی کشیدم که فکم درد گرفت. شب از نیمه گذشته بود و من همچنان بیدار بودم! درحالی که دهانم را می گرفتم که دچار حالت تهوع نشوم، با صورت مچاله شده غذاهای مقابلش را از نظر گذراندم که چندش مینمودند. باز هم مثل دو ویدیوی پیشین،
با معرفی خودش شروع کرد و حرکات تکراری… حرکات تکراری؟! روی فیلم دقیق شدم، انگشتهای باریک و کشیده اش را با حالت تکراری همیشگی تکان داد. انگشت هایش را می بست و باز می کرد. به نظرم می آمد اعدادی را نشان می دهد، فیلم را عقب زدم و مجدد نگاه کردم. نامحسوس این کار را می کرد گویی نمی خواست شخصی متوجه شود. مطلقا این معنی را می داد که یا شخصی در آن اتاق او را زیر نظر داشت، یا شخص به خصوصی وجود داشت که او نمی خواست در صورت مشاهده ی فیلم، چنین چیزی را بفهمد. کاغذی از روی میز کنار تختم قاپیدم و درب خودکار را با دندان هایم جدا کردم. اعداد را به ترتیب نوشتم، یک، یک، پنج، دو، دو، نه، یک، چهار، یک، یک، نه، یک، چهار، هفت. اما این اعداد چه معنایی می دادند؟ بی منظور دستش را
تکان داده بود، یا به جد می خواست چیزی را بگوید؟ درمانده، مجدد صحنه ی تکرار شدن اعداد را دیدم، اما به نتیجه ای نمی رسیدم. چندبار دیگر دیدم و باز برایم گیجی بیشتر ماند! عصبی، پوست لبم را به سیخ دندان هایم کشیدم و فکر کردم، رمزی بود؟ برای چه؟ به شماره های کیبورد موبایلم نگاه کردم، اما ارتباطی نمی دیدم. به حروف زیر شماره های کیبورد لپ تاپ خیره شدم، اما کلمه ی معنی داری رویت نکردم. بی حوصله، درب لپ تاپ را بستم که بیشتر فکر کنم. اعداد، برخی دوبار یا چندبار تکرار شده بودند. این می توانست معنای به خصوصی داشته باشد؟ برنامه ی مرورگرم را باز کردم و تا آنجا که به مغزم می رسید، به دنبال مفاهیم رمزنگاری و کد گذاری و… گشتم، اما پس از یک ساعت جستجوی گیج کننده و بی فایده، مغزی خالی و سردرگم برایم ماند.
عصبی موبایلم را در دستم فشردم، این همه اعداد اتفاقی و تصادفی نبودند و این، امری مشخص بود. اما آخر ناشناس قصد داشت چه چیزی را بفهماند؟ مجدد به برگه ای که اعداد را رویش نوشته بودم نگاه کردم، یک، یک… یعنی چه؟ چشمانم را بستم و اعداد را زیر لب زمزمه کردم، مرا به یاد دوران مدرسه ام میانداخت که با معلممان حروف انگلیسی و اعداد را تکرار می کردیم… حروف انگلیسی؟! چنان بالا جستم که لپ تاپ از روی پایم سر خورد و اگر سریع دست به کار نشده بودم، روی زمین سقوط می کرد. این اعداد می توانند رمزی برای شماره ی حروف انگلیسی باشند؟ فورا زیر هر عدد، حرف انگلیسی مربوط به خودش را نوشتم. aa e ،b ، b ، ad a a ، ،a، درحالی که هیچ معنی خاصی کنار هم نمی دادند. سعی کردم چینششان را بهم بریزم، اما…
- انتشار : 07/08/1401
- به روز رسانی : 20/09/1403