رمان افعی گیسو خزان
عنوان | رمان افعی |
نویسنده | گیسو خزان |
ژانر | عاشقانه ، هیجانی |
تعداد صفحه | 4263 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان افعی از اثر گیسو خزان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
یوسف، مرد سرد و از دنیا بریده ای را می خوانید که از عمارت اعیانی پدرش طرد شده، حنا هم دختر دانشجوی 19 ساله ایست که بعد از اتمام دانشگاه، ناگزیر به زندگی در خارج از شهر می باشد و به استاد جوانش دل بسته، اما خبری از حس مالکیت شدید یوسف کشوری به خودش ندارد، از حضور او و بی رحمی اش بی خبر است، دلبسته چهره زیبای یوسف می شود، اما نمی داند او چه افعی می تواند باشد، وقتی عاشقش می شود، تازه …
خلاصه رمان افعی
تو که انقدر تجربه داری تو این زمینه ها … تو که موردایی تو زندگیت بوده … چرا اون موقعی که خواستی به من پیشنهاد شروع یه ارتباط و آشنایی رو بدی متوجه این چیزایی که الآن داری تو سرم می کوبیش نشدی؟ من نوزده سالمه … ده روز پیشم نوزده سالم بود … اون موقع از نظرت بچه نبودم؟ یا مثل اون موقع و ندیدی و نفهمیدی زیادی چاقم و اگه باهم تو یه جشنی شرکت کنیم ممکنه بقیه بگن به هم نمیایم و قد و هیکلت خیلی ازم سر تره؟
نه چون دلیل من برای انتخابت چیز دیگه ای بود! خوش بینانه توقع داشتم بعد از این سخنرانی البته با صدای لرزونم حرفام و یکی یکی نقض کنه و بگه منظورش و اشتباه برداشت کردم و از نظرش انقدری که فکر می کنم چاق و بچه و هرچیز دیگه ای نیستم … ولی نه تنها اونا رو نقض نکرد که یه دریچه دیگه به روم باز کرد که مدام داشت بهم هشدار می داد ممکنه تا چند دقیقه آینده
دوباره جلوی این آدم به فنا بری و دیگه چیزی از شخصیتت باقی نمونه! دستی به صورتش کشید و با همون کلافگی که امشب چند بار شاهدش بودم گفت: شاید اصلا لزومی نداشته باشه من این حرفا رو بهت بزنم … شایدم وقتش نباشه ولی به خاطر همین سن و تجربه های کمته که دارم میگم … تا در کنار احساسات … عاقلنه تر پیش بری و شرایط با من بودن و بیشتر بسنجی چون حس می کنم این ارتباط از سمت تو زیادی داره رویایی جلو میره!
نفسم تو سینه گیر کرد و همه وجودم شد چشم و گوش زل زدم به لبای کیاراد و گوشامم تیز کردم ببینم چی می خواد بگه دیگه چه جوری قراره من و با خاک یکسان کنه اونم در حالیکه استارتش و همین الآن زده! ارتباط ای که از سمت من زیادی داره رویایی پیش میره خب ببین اول که انتظار دارم
حرفایی که دارم میگم همینجا بین خودمون بمونه و اگه فردا روزی هرکسی تو این شهر حتی درباره اش یه متلک بهم بندازه یا تو لفافه یه چیزایی بگه که من بفهمم منظورش چیه از چشم تو می بینم … چون یه چیز شخصیه و فقط دارم به تو میگم باشه؟ هنوز قدرتی برای حرف زدن نداشتم ولی کیاراد تو چشمام خیره شد و با جدیت گفت:
باشه هانا؟! تنها واکنشی که اون لحظه ازم برمی اومد تکون دادن سرم بود که به همونم راضی شد و شروع کرد: من … یه سری علایق دارم … یعنی یه رفتارهای خاص … یه جور … نمی دونم شاید اگه با یه روانشناس حرف بزنی اسمش و بذاره هنجار ولی من همچین فکری ندارم … بیشتر به نظرم یه سبک رفتاریه مثل چه جوری غذا خوردن
یا چه جوری راه رفتن … به هیچ وجه نمی تونم اسمش و مشکل روحی و روانی بذارم چون … چون ازش لذت می برم و اگرم بیماری باشه دلم نمی خواد هیچوقت درمان بشم! ولی چون همش به خودم ربط پیدا نمی کنه و بیشتر مربوط به طرف مقابلمه … لزم می دونم که درباره اش بهت بگم …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 09/11/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403
عالی مثل همیشه
من ان لاین خوندم و خیلی عالی بود