رمان او شاهد بود
عنوان | رمان او شاهد بود (ملکه چشم عسلی) |
نویسنده | نازیلا عباس زاده |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1754 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان او شاهد بود (ملکه چشم عسلی) اثر نازیلا عباس زاده به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
جاوید مرد بانفوذی که به هر چی خواسته، رسیده و این بار میخواهد دل زنش، طلعت را به دست بیاورد، زنی که مجبور به ازدواج با جاوید شده، دختر مذهبی که بخاطر بدهی باباش مجبور به ازدواج با جاوید عیاش شده …
خلاصه رمان او شاهد بود
جاوید و مادرش کنار ماشین منتظرمون ایستاده بودن به زور سقلمهی مامان، زیر لب سلام کردم که هر دو به گرمی جواب سلامم رو دادن بی حوصله سر به زیر ایستاده بودم که مادر جاوید گفت: بهتره بریم تا دیر نشده و خطاب به جاوید گفت: بسه انقدر عروسم رو دید زدی آب شد! جاوید بدون هیچ خجالتی خندید مادرش در عقب ماشین رو باز کرد و به مامان تعارف کرد بشینه قبل از اینکه بهسمت مامان برم مادر جاوید با مهربونی گفت: تو جلو بشین دخترم! و خودش کنار مامان روی صندلی جا گرفت جاوید که به سمتم اومد ناخودآگاه
چند قدم به عقب رفتم از این حرکتم نفسشو با حرص بیرون فرستاد و در جلو رو باز کرد با تردید جلو رفتم اما درست زمانی که میخواستم روی صندلی بشینم، دستم با دست جاوید که روی در بود تماس پیدا کرد هر چند که این تماس کوتاه بود، اما لبخند شیطنت آمیزی، روی لب های جاوید نشوند! با حفظ همون لبخند مضحکش بعد از بستن در مشغول رانندگی شد. مادر جاوید سعی داشت منو به حرف بکشه اما من مثل مجسمه یخی سرد و ساکت به بیرون خیره شده بودم میتونستم نارضایتی مامان رو از حرص تو صداش
درک کنم، اما هیچ کاری از دستم بر نمیومد آقاجان یاد داده بود باحیا باشم جلوی مرد غریبه حرف نزنم هرچند که جاوید قرار بود از هر محرمی برام محرم تر بشه و من روز قبل باهاش حرف زده بودم اما هنوز هم نفس کشیدن تو جایی که جاوید حضور داشت برام سخت بود. جاوید که انگار اون روز سرش به جایی خورده بود جلوی آزمایشگاه دوباره درو برام باز کرد. مامان همراه مادر جاوید از ماشین پیاده شد. لبخندی که از دیدن من و جاوید در کنار هم روی لب هاشون شکل گرفته بود، از نظرم نفرت انگیز بود! مادر جاوید روزی با اشک هایش …
- انتشار : 05/09/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403