رمان ایراندخت اثر بهنام ناصح
عنوان | رمان ایراندخت |
نویسنده | بهنام ناصح |
ژانر | تاریخی، عاشقانه |
تعداد صفحه | 148 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان ایراندخت اثر بهنام ناصح به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
«ایراندخت»، نخستین اثر داستانی ناصح و درباره دختری به نام «ایراندخت» و جوانی به نام روزبه است. این داستان با الهام از شخصیت های تاریخی دوران ساسانی و در موقعیت هایی با نگاه به برخی رویدادهای آن دوره و واگویه های ذهنی قهرمانان داستان روایت شده است. وقایعی که هر دو شخصیت این رمان با آن ها مواجهند، در نهایت به کاوشی درونی می رسد که به درجاتی از تعالی معنوی آن ها می انجامد …
خلاصه رمان ایراندخت
«آقا! بله با شما هستم بیایید سبد بخرید.» روزبه به دور بر نگاه کرد و گمان کرد شاید شخص دیگری طرف خطاب باشد اما کسی جز خود ندید. از بهترین ترکه ها ساخته شده از خریدنش ضرر نمی کنید. دست کم بیایید ببینید که چه قدر ظریف بافته شده روزبه با خود گفت: «سید میخواهم چکار کنم؟» اما گویا نتوانست در مقابل آن صدای مصر مقاومت کند.
به سمت دختر رفت نگاهی بـه سـبـد انداخت و همانطور که به بافت آنها نگاه میکرد پرسید: «چند؟» ارزان است آقا. دو سکه باشد یکی بده دختر خندید اما روز به هنوز حواس و نگاهش به شکل و ساقه های درهم تنیده سبد بود. دختر سکه ها را گرفت و سبد را به دست روزبه داد. روز به زیر لب تشکر کرد چند قدم برداشت ایستاد.
دختر خیره به خریدار ،سبد مانده بود که او میخواهد چه کار کند. روزبه برگشت. چشمان دختر از شادی برق زد. بیا معامله ای بکنیم. پول یک سبد دیگر به تو میدهم اما … اما چه؟ به جایش بافتن سبد را یادم بده دختر خندید. «می خواهید رقیبم در این کار شوید. روز به لبخند زد و گفت: «نه قول میدهم تا فرسنگها نزدیکی این شهر سیدی نفروشم دختر قبول کرد و روز به به انگشتان ظریف دختر نگاه کرد که چطور در چند لحظه ساقه ها را با گره به هم وصل میکرد روز به میدانست مثل خیلی از کارهای دیگر به آن سادگی که به نظر می آمد …
- انتشار : 06/02/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
سلام داستان جالبی بود ولی حیف که آخرش مشخص نشد،خیلی خوب میشد اگه نویسنده داستانشون ادامه پیدا میکرد