رمان باران می بارد
عنوان | رمان باران می بارد |
نویسنده | زهرا عبدی (دلربا) |
ژانر | عاشقانه، غمگین |
تعداد صفحه | 16 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان باران می بارد اثر زهرا عبدی #دلربا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
این باران است و این من. تمام حس و حالم در پی او است. قطره قطره باران زده، حس می کنی که خیس و خالم. چگونه شد اتش، هم خشک و گرمم نکرد. این عشق تو بود. یا من اینگونه نگریستم. نوشتم در پس روزهای بعدی. شاید شد با تو زیر باران باشم. افسوس! که جای خالی ات قلبم را می سوزاند. زیر باران می نشینم خیس می شوم، این نکته ای خوبی است اما تو دگر نیستی …
خلاصه رمان باران می بارد
پنهان شو و خودت را داغان کن. این آتش، تابان نیست بلکه هوس است. شاید خاموش شود. اما مانند چه؟! مانند بارانی که می بارد و خیس و خیسان و خسان راه میوفتد. قطره قطره هایش را شمردم و مانند اشکان من است. بغض دار و غم دار. سوزشش را حس میکنم. رعد و برقش را درک می کنم. درد دارد مانند این قطرات. کاش عاشقم شود یا عاشقش بمانم. نمی دانم چگونه طاقتم
طاق نشده اما هنوز هم برایم زیباست. اما هنوز هم نگاهش غرور و گیرا است. شگفتا بر این باران حقیقت است او نگاهش بر من است؟! کاش ندانم خواب است، رویا گذشته ای نابود من است. من فرارم. نمی دانم دگر بمانم یا مانند این باران بببارم و بروم. دلم می خواهد برگردم به ده سال پیش. برگردم و بگویم، پشیمانم. پشیمانم از این عاشقی بیا و تمامش کن. کاش، کاش
نگاهت نمی کردم. کاش اینقدر ساده و مظلوم نبودم. اما حال که میاندیشم میبینم باز هم عاشقی با تو چه ها که برایم نداشت و داشت. تجربه ها را حفظم. اما دگر بس است. من حال می گویم دگر بارانی نبارد. باران قطع شود من تو را مانند گذشته هایم به فراموشی بسپارم. چرا که عاشقی با تو جز غم و درد برایم نداشت. بس میکنم و مانم را تا اینجا می نویسم. امیدوارم بدانی برایت چه ها که نشدم …
- انتشار : 24/03/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403