رمان به تیرگی شب به زلالی دریا

عنوانرمان به تیرگی شب به زلالی دریا
نویسندهشیدا سیلاوی
ژانرعاشقانه، بزرگسال
تعداد صفحه705
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک
رمان به تیرگی شب به زلالی دریا
رمان به تیرگی شب به زلالی دریا
رمان به تیرگی شب به زلالی دریا

دانلود رمان به تیرگی شب به زلالی دریا اثر شیدا سیلاوی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

هم اکنون در رمان بوک بخوانید: افسون، مادر جوان و رنج کشیده ایست که پسری 11 ساله دارد، او به دلیل طرد شدن از خانواده و معشوقه اش که او را خائن خواند، سالها تنها زندگی میکند، افسون برای رهایی از مشکلاتش به عقد موقت معلم پسرش که مردی 45 است درمیاید، اما همسرش خواسته های نابجا دارد خواسته های جنسی نامعقول …

خلاصه رمان به تیرگی شب به زلالی دریا

تنم از سوال نگهانیاش میلرزد … میدانستم یک روزی، وقتی بزرگ شود این سوال را از من میپرسد، اما توی این سن انتظار نداشتم. این هم یکی از بدی های بدبختی کشیدن است، زود بزرگ شدن! درست مثل خود من! خودم را نمیبازم و با لبخندی ضعیف میگویم: کی گفته بابات ولمون کرد؟ به ناگهان مینشیند و میگوید:

مامان من که بچه نیستم. میدونم اگه بابام مُرده بود، توی شناسنامت میزد فوت شده. اما تو و بابا از هم جدا شدید … میدونمم دوستش داری. چون خیلی دیدم عکسشو نگاه کنی و گریه کنی. تو که دوستش داری، چرا ازش جدا شدی؟ پلک میبندم و نفس عمیقی میکشم. چشم باز میکنم و دستش را در دست میگیرم:

مامان جان، عزیزم. یه سری حرف ها رو بزرگتر که شدی بهت میزنم اما الان در این حد بگم، همیشه جدایی ها از روی دوست نداشتن نیست. گاهی تقدیر آدما رو جدا میکنه. الانم پسر خوبی باش و دیگه از این حرف ها نزن. فکر هم نکن از ازدواج با آقا ابی ناراحتم. اتفاقا خیلی هم خوشحالم چون دیگه زندگیمون درست شده . صورتش را نوازش میکنم و خیره بهش لب میزنم: باشه مامانی؟

دوباره سرش را روی رانم میگذارد و به پهلو میخوابد: باشه مامان کوچولو! قهقهه میزنم. مامان کوچولو! این واژه را یک سالی است که به من میگوید. درست از وقتی که درک کرد من فقط هجده سال از او بزرگ ترم. من هم چشم میبندم و سرم را به پشتی مبل تکیه میدهم. بعد از آن همه تنهایی و زجر، قطعا به خواب دو نفره احتیاج داریم. ذهنم پر میکشد به آن روزها. به یازده سال و اندی پیش…

به وقتی که بخاطر بارداری ویهان، همه ی خانوادهام را از دست دادم. به وقتی که همه او را حرام زاده خواندند. به وقتی که عشقم، اویی که نفسم به نفسش بند بود، در چشم هایم زل زد و به من گفت “خائن”. همان مرد عاشقی که حتی در لحظه های آخر، مردانگی اش را ثابت کرد و مرا عقد کرد که پسرم شناسنامه داشته باشد …

دانلود رمان به تیرگی شب به زلالی دریا
4.55 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان به تیرگی شب به زلالی دریا
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها