رمان بوی وانیل
عنوان | رمان بوی وانیل (نسخه اصلی) |
نویسنده | الناز پاکپور (beste) |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1498 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان بوی وانیل از الناز پاکپور (beste) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دیار که همراه تارا دخترخاله اش در المان زندگی میکنند و به شرینی پزی مشغول هستند به کمک هم توانسته اند با غم و غربت کنار آمده و مشکلات را حل کنند، و زندگی آرامی را میگذرانند حالا تارا ازدواج کرده و دیار طعم تنهایی را بیشتر حس میکند تا اینکه یک روز پای کسانی به زندگی اش باز میشود که …
خلاصه رمان بوی وانیل
چی میتونست عصبیت من رو کمی کمتر کنه… خم شد دوباره دستهام رو توی دستهاش گرفت : تو چرا انقدر کم حرفی به کدومشون رفتی؟؟ بدترین سوال تو این موقعیتی که مغزم داشت می ترکید دستم رو بیرون کشیدم و پیشونیم رو محکم گرفتم : هیچ کدوم… لااقل لی لی ذو انقدر میشناسم که بدونم به اون و سرخوشی بیمار گونه اش هیچ ربطی ندارم… درمورد برادرتون هم هیچ شناختی ازشون ندارم… غم نگاهش رو دوست نداشتم انگار که ترحم خاصی توش بود : اگر اومدید که بهم کمک کنید من حالم خوبه
من در کنار تارا و محمد حالم خوبه.. زندگی خودم رو دارم… اخماش کمی رفت توهم : اینایی که تو میگی هیچ ربطی به حس من نداره… چه طور اینکه دختر خالت دوستت داشته باشه حتی شوهرش رو باور داری اما باور نداری عموت دوستت داشته باشه… _چون اون دختر خاله دوازده سال از عمرش رو صرف من کرده… _چون این فرصت بهش دادی… به منم فرصت بده… به من به عمه ات… تو یه خانواده بزرگ تو ایران داری.. حتی کسی رو داری که از همه ما بهت نزدیک تره… بذار ما هم برات وقت صرف کنیم… ما واقعا نمیدونستیم تو هستی…
فرهاد بیست و چهار سال پیش برای درس خوندن اومد آلمان….فرهاد اینجا به دنیا اومده بود….پدر و مادرم با وجود داشتن اقامت اینجا وقتی فرهاد چهار سالش بود اینجا رو ترک کردن..فرهاد آدم پر دردسری بود..کارهای ایرانش آبرویی برای پدرم نذاشته بودم…اما خود سری هاش سر و ته نداشت…و ما چند وقته داریم پشت سرش رو جمع میکنیم… عصبی تو صندلیم جا به جا شدم : و من یکی و شاید بزرگ ترین اشتباهش کردم…. ترسیده نگاهم کرد : نه نه… دختر این چه حرفیه …
شما اصلا میدونید برادرتون چرا با لی لی ازدواج کرده؟ _بله حماقتش رو بهمون گفت…زنگ زد شاید اون شب مست بود…شاید حالش بود نمیدونم بعد از بیشتر از یک سال بی خبری مطلق ازش زنگ زد و گریان از مادرت صحبت کرد از تو حرف زد…از اینکه اصلا ازت خبری نداره…پدر داشت سکته میکرد… من نمیدونم این مرد این خصوصیات رو از کجا آورده… چرا حس بهتری بهم دست داد وقتی گفت …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 09/12/1401
- به روز رسانی : 20/09/1403
من خوشم نیومد دختره خیلی بی دست و پا بود عه