رمان بیمارستان در سکوت ریحانه اسفندیاری
عنوان | رمان بیمارستان در سکوت |
نویسنده | ریحانه اسفندیاری |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 89 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان بیمارستان در سکوت اثر ریحانه اسفندیاری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان در مورد پسرِ مهربونی هست که سرطان داره. اون با حرفهای امیدوار کنندهاش خیلیها رو به زندگی بر میگردونه؛ اما خودش کسی رو نداره، که بهش امید بده. سرانجام پسر مهربون تنها در غروبی دلگیر جان میسپارد ولی جانش را نه به جان آفرین بلکه به آفریده جان آفرین میبخشد… همه چیز آنجا تمام نمیشود. گاهی باید به معجزهی خدا اعتقاد داشت!
خلاصه رمان بیمارستان در سکوت
سکوت کلافه کننده بیمارستان حالم رو بدتر میکرد؛ فضای دلهره آوری ایجاد شده. با این شرایط اگر آدم سالم هم پاش رو تو بیمارستان بذاره قطعا مریض میشه! این دیگه چه وضعشه؟ از رو تختم بلند شدم رفتم سمت پنجره اتاقم؛ از تو شیشه پنجره نگاهی به خودم انداختم؛ که برای بار هزارم سر تراشیده ام رو دیدم لبخند غمگینی رو لبم نشست … این سرنوشت منه!
نمیشه عوضش کرد. رفتم سمت در اتاق تو راه رو بیمارستان سکوت همچنان حاکم بود، آدم حس میکرد اومده تیمارستان نه بیمارستان! وقتی به پله های منتهی راهرو رسیدم دختر بچه ای رو دیدم که قطعا تازه اومده. تا حالا ندیده بودمش، من تمام بیمارهای این بیمارستان رو به خوبی می شناسم. رفتم سمتش و گفتم: سلام کوچولو. اول نگاهی به سر تراشیدم انداخت و اخمی کرد ولی لبخندم و که دید لبخندی زد و جواب داد: سلام کچل! به لحن بچه گونه و شیطونش خندم گرفت، آروم خندیدم گفتم:
خوش به حال تو که کلی مو داری؛ ازشون خوب مواظبت کن. سری تکون داد و با اشاره به سرم گفت: چه بلایی سرشون اومده؟ دستی به سرم کشیدم و گفتم: – سر من و دوست نداشتن همشون رفتن رو سر یکی دیگه! دختربچه: وا مگه میشه؟ مگه موهای آدمها راه میرن؟ آره که میرن، خوب خانم کوچولو اسمت و بهم نمیگی؟ دختربچه: آلما. چه اسم قشنگی داری آلما خانم!
- انتشار : 27/07/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403