رمان بی آبان دنیا بیابان می شود Denira
عنوان | رمان بی آبان دنیا بیابان می شود |
نویسنده | Denira |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 169 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان بی آبان دنیا بیابان می شود اثر Denira به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
آذر، دختر بد شانس روزگار، پس از پنج سال؛ از بند اسارت رها شده و پا به سرنوشت جدید خود میگذارد. سرنوشت تلخش او را محکوم به تنهایی اجباری می کند. حال که آذر از بند آزاد شده است؛ به سختی به هر ریسمانی چنگ میزند تا بتواند خود را نجات دهد و تنها امیدش با رفتن مهرنوش از بین میرود. آذر داستان زندگی خود را از گذشته تا به حال حکایت می کند؛ قصه ی عشقش به بنیامین، چگونگی حضور پررنگ مهرنوش در صفحه صفحه های زندگی اش و با آبانی همراه می شود که از او خواسته های بی حد و مرزی دارد…
خلاصه رمان بی آبان دنیا بیابان می شود
دستش را محکم به دیوار میکوبید؛ چشمهایم را بستم و گذاشتم تا حرص درونش که مانند شیری خشمگین زبانه می کشید را بروز دهد:
–مگه مرده بودم که بذارم زنم بره و آوارهی خیابون بشه؟! هان؟! تا وقتی که من هستم، زنم هم پیشم میمونه. پوزخندی روی لبهای رژ خورده ام نقش بست. می دانستم که تمام حرفهایش پوچ است و وقتی به عمل برسد باز آن نامه ی نحس از دادگاه به دستم میرسد؛ مگر تا به حال این کار را انجام نداده بود؟ کم به دادگاه رفتیم و حرف شنیدیم؟ دستم را آهسته روی کت خوشرنگ آبیاش گذاشتم؛ به چشم های قهوهای پر از حرصش نگاه کردم و لب زدم:
–زنده یا مرده رو نمیدونم؛ اما برای مهرنوش مُردی!
همین یک جمله ام کافی بود تا ابرویش را بالا ببرد و به آذر جدید خیره شود. به آذری که ساخته بودند نگاه کند و ابرویش را از تعجب بالا بیندازد. مُرد آن آذری که بازیچهای بیش نبود و اطرافیانش به سادگی او می خندیدند؛ آذر مرده بود و من جایش آمده بودم، منِ جدید چشمان بی حسم را به او دوختم و بیرحمانه ادامه دادم:
-وقتی که تو زندان از شدت صدای گریههای زنت نمیتونستیم بخوابیم کجا بودی؟! وقتی که آدم اجیر کردن تا زنت رو اذیت کنن کجا بودی؟! وقتی اون معشوقه ات هر روز می اومد و یه زخم به زخم های مهرنوش میزد کجا بودی؟! حالا اومدی و زنم، زنم میکنی؟! تو این پنج سال که مهرنوش هر شب میمُرد و زنده میشد کجا بودی آقا؟!
نفسی کشیدم و به درِ مشکیِ اتاقِ بسته اشاره کردم؛ اتاقی که مهرنوش درونش بود و مطمئن بودم که داشت به بحث و جدال های من و او گوش میکرد .
پ- مهرنوش مُرده! شاید هنوز نفس بکشه؛ اما مُرده! آدمه! بدون رویا و امید میمیره! به کدوم امید دلخوش باشه وقتی تنها امیدش به دست شوهرش تیکه تیکه شده؟ به کدوم امید دلخوش باشه وقتی شوهرش رو با منشی شرکتش دیده؟ میخوای براش امید بشی؟ آرزو بشی؟ همسر بشی؟ اول برو آدم شو بعد!
- انتشار : 22/02/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403