رمان بی تابی زاهده بیانی

دانلود رمان بی تابی از زاهده بیانی (نیلا) با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

سوپرایز این لحظه برای دنبال کنندگان عزیز رمان بوک / در این داستان با یک شخصیت موفق و شاد و سرزنده طرف نیستید، زیبا دختری پر شده از کینه و حس انتقام برای نامهری ها و اتفاقاتی است که برایش افتاده و همه ذوق و شادی و خصلت های دخترانه وجودش خشکیده و سعی می کند خودش را سرسخت نشان دهد، او چهار سال برای یک اشتباه از همه چیز دور بوده و اکنون …

خلاصه رمان بی تابی

زیبا محتشم … دختر یکی یه دونه مهندس محتشم بزرگ … با کلی خدمه و خدمتکار … با هر قدم و نزدیک تر شدن به در خونه … سرمو بالاتر می گرفتم و گذشته امو به یاد می اوردم … گذشته ای که باید حالا به یاد همه می اوردم … من فراموش نشده بودم … یعنی نباید می ذاشتم که فراموش بشم و برای این فراموش شدن کوتاه مدتم خیلیا باید تاوان پس می دادن … که اولینشون کسی نبود جز همون کسی که این چهار سالو سخاوتمندانه بهم هدیه کرد و در گوشه ای به خوشی به نظاره سختی کشیدنام نشست

مقابل در بزرگ سفید عمارت ایستادم … هنوز بزرگ بود و هنوزم داد می زد که بزرگترین خونه ی این محله است و هنوز یک صاحب بیشتر نداره و اون من بودم قبل از فشردن زنگ، سرم رو چرخوندم و به پشت سرم نگاه کردم … قبل از ورود باید اون چهار سالو توی قبرستون سینه ام چال می کردم و نمی ذاشتم که از اقتدارم چیزی کم بشه … باید ورودم همه رو مثل قبل می ترسوند … پس نفس تازه کردم و استوار … بدون افتادگی شونه … بدون سر افکندگی … بدون دلهره و بدون ترس زنگ رو فشردم

در کسری از ثانیه باز شد قدم گذاشتم و وارد شدم به خونه ای که وجب به وجبش مال من بود … رو به روم باغ بزرگ و سر سبز خونه قرار داشت … چقدر دلم برای این حیاط … برای این خونه … برای این زندگی و برای همه لحظات شاد این خونه تنگ شده بود … لبخندی زدم … برای رسیدن دوباره ام … به اینجا … به زندگی … به اون چه که متعلق به من بود و از من دریغ شده بود … اعظم با اون هیکل ریز و کمی تپلش از پله ها سرازیر شد و به طرفم دوید … بین راه چند نفری رو هم که مشغول هرس و تمیز کردن باغ بودن رو صدا زد و با خودش همراه کرد دو سه قدم مونده به من ایستاد  …

توجه: لینک دانلود به درخواست نویسنده حذف شد