رمان تصادف یهویی
عنوان | رمان تصادف یهویی |
نویسنده | ❤️ دلارام رضایی |
ژانر | عاشقانه، انتقامی |
تعداد صفحه | 536 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان تصادف یهویی اثر ❤️ دلارام رضایی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
افرا دختری که کنار خیابون گیتار میزند و این کار هر روزش است اما در یکی از این روزها سامیار آقازاده پولدار که همه ازش حساب میبرند، کلی کشته مرده دارد، با نگاه اول عاشق افرا میشود، دستور میدهد افرا را تعقیب کنند، بالاخره خانه اش را پیدا میکند و دقیقا کنار خانهاش، خانه میخرد و …
خلاصه رمان تصادف یهویی
‘سامیار’ دیشب برای اولین بار یکی بهم سیلی زد هرکس دیگه جای افرا بود تا الان مرده بود ولی من جلوی این دختر سست بودم برای احساسی که بهش دارم عاشقشم کلمه کوچیکیه! من مجنونش بودم هیچ وقت فکر نمیکردم عاشق بشم ولی شدم، دلم میخواست هرچی زودتر مال من بشه به سمت جایی که همیشه گیتار میزد رفتم پشت دیواری ایستادم نگاهش میکردم یک ساعتی بود که بهش نگاه میکردم؛ سرشو برگردوند چشمش به من افتاد با اخم نگاهم میکرد چشمکی بهش زدم به سمتش رفتم دلم میخواست یکم
حرصش بدم. نگاهی بهش کردم و گفتم: اخلاقت زیاد خوب نیست ولی گیتار زدنت خوبه. با حرص گفت: کسی مجبورت کرده اخلاق منو تحمل کنی؟! با لبخند گفتم: آره خودم، خودم خودمو مجبور کردم! پوفی کشید و گفت: بیا برو اعصاب منو خراب نکن. کنارش نشستم و با نیش باز گفتم: نمیرم دلم میخواد اینجا بشینم. نگاهی به من کرد گفت:باشه تو اینجا بشین من میرم. گیتارشو برداشت و رفت بلند شدم، پشت سرش راه میرفتم لبخندی زدم حرص دادنش بهم مزه می داد. میخواست از خیابون رد بشه چشمم به ماشینی افتاد
که با سرعت به سمت افرا میومد اصلا حواسش نبود به سمتش دویدم دستش رو کشیدم افتادیم رو زمین ماشین با سرعت از کنارمون رد شد. با نگرانی گفتم: افرا حالت خوبه؟ چیزیت که نشد؟ با ترس گفت: اگه دستمو نمیکشیدی ماشین بهم میزد. سرشو رو سینه ام گذاشتم و گفتم: خداروشکر که چیزیت نشد. نگاهی به من کردو گفت: مرسی که جونم نجات دادی. لبخندی زدم و گفتم: وظیفم بود از این به بعد بیشتر مراقب باش. سری تکون داد بلند شدم دستمو به سمتش گرفتم بدون اینکه دستمو بگیره بلند شد. نگاهی به من کرد …
- انتشار : 07/09/1402
- به روز رسانی : 01/12/1403