کتاب جاسوسی که از سردسیر آمد
عنوان | کتاب جاسوسی که از سردسیر آمد |
نویسنده | جان لوکاره |
ژانر | داستانی، خارجی |
تعداد صفحه | 287 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب رمان جاسوسی که از سردسیر آمد اثر جان لوکاره به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
لوکاره در رمان، جهانی را خلق میکند که مشابهش در هیچ یک از آثار داستانی و معمایی سابق به چشم نخورده است. این نویسنده با بهره گیری از دانش و تجارب فراوان خود از سال های فعالیتش در سازمان جاسوسی انگلستان، پشت پرده ی اتفاقات و معادلات جاسوسیهای بین المللی را با توصیفاتی جذاب و فراموش نشدنی به تصویر کشیده است. داستان کتاب، به مأموری انگلیسی به نام الک لیماس می پردازد که بسیار تمایل دارد تا این حرفه را کنار بگذارد اما قبل از آن، باید آخرین-و شاید سخت ترین-مأموریت خود را به سرانجام برساند …
خلاصه کتاب رمان جاسوسی که از سردسیر آمد
پیترز صبح روز بعد سر ساعت هشت آمد، و بی مقدمه پشت میز نشستند شروع کردند. -پس به لندن برگشتی در آنجا چه کردی؟ -مرا از کار برکنار کردند و وقتی آن احمق کارگزینی در فرودگاه به دیدنم آمد فهمیدم که کارم تمام است. باید مستقیم پیش کانترول میرفتم و درباره کارل گزارش میدادم او مرده بود دیگر چه حرفی برای گفتن داشتم؟ -با تو چه کردند؟ -اول گفتند میتوانم در لندن بمانم و منتظر باشم تا برای گرفتن یک مقرری مناسب واجد شرایط بشوم. لعنتی ها چنان آبرومندانه رفتار کردند که عصبانی
شدم بهشان گفتم اگر خیلی مشتاق اند برایم پول پرت کنند چرا کارشان را واضح انجام نمیدهند و از وجود وقفه در سنوات خدمتم میگویند؟ بعد وقتی این حرف را شنیدند ناراحت شدند مرا به بخش بانکداری فرستادند که یک عالمه کارمند زن دارد از آن بخش چیز زیادی به خاطر ندارم. وارد مرحله بدی شدم. سیگاری آتش زد. پیترز به تأیید سر تکان داد. -به همین خاطر بود که مرا زیر فشار قرار دادند دوست نداشتند نوشیدنی بنوشم. پیترز گفت: بگو از بخش بانکداری چه به خاطر داری. -جای دلگیری بود.
هرگز برای کار پشت میزنشینی ساخته نشده ام، خودم میدانستم به همین خاطر در برلین ماندم میدانستم وقتی احضارم کنند از کار برکنار میشوم اما خدای من! -چه کردی؟ ليماس شانه بالا انداخت. در همان اتاقی که چند زن هم بودند تمرگیدم ثرزبای و آرت اسمشان را گذاشته بودم پنج شنبه و جمعه بعد لبخند ابلهانه ای زد. پیترز به نظر گیج شده بود. فقط میرزا بنویس بودیم نامه ای از فرانسه می آمد: دستمزد هفتصد دلاری برای فلانی و بهمانی توسط فلانی و بهمانی تأیید میشود. لطفاً آن را پرداخت نمایید …
- انتشار : 26/04/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403