رمان جانان من باش
عنوان | رمان جانان من باش |
نویسنده | شکوفه فدیعمی (نویسنده انجمن رمانبوک) |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی، تراژدی |
تعداد صفحه | 777 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان جانان من باش اثر شکوفه فدیعمی (نویسنده انجمن رمانبوک) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
قصه دردناکی درباره عشق و رابطه پُر چالشِ مجنونوار پسر عموی جانان در زندگی مرفهاش بوده؛ ولی در اینجا تقدیر به طرز عجیبی پسرعمویش را وادار به انجام کاری جنونواری میکند. بیاراده مِهر پاک عشقی که بر مبنای اعتماد در قلب جانان نسبت به سیاوش به وجود آمده را شعلهورتر میکند، عشقی پیچیده از اعتمادی که در مخوفترین لحظه زندگی اش در وجود جانان بیاراده جوانه زد! جوانهی سرشار از عشق پاک و اعتماد؛ امّا قلم تقدیر ناگهان به رنگ سیاهی شب در آمده و دو ستارهی سوخته در آسمان جانان را یکی میکند و آن را بیرحمانه به زندگی جانان هدیه میدهد و جانان ما …
خلاصه رمان جانان من باش
(سیاوش) با دیدن صورت ترسیده جانان بی اراده تعجب کردم چی توی گوشیش دیده بود که این قدر بهم ریخت؟ جانان بعد از آب خوردن از جاش بلند شد و از دفتر بیرون زد. با رفتنش نفس عمیقی کشیدم که نگاهم به میز جانان افتاد. با دیدن گوشی جانان که روی میز جا گذاشته بود. بی اراده حس کنجکاویم فعال شد از جام بلند شدم و به سمت میز جانان رفتم. قبل از خاموش شدن صفحه گوشیش زودی گوشی رو برداشتم پیامی از طرف فرد ناشناسی به چشمم
خورد که نوشته بود: -مواظب خودت باش جنون من. با خوندن پیام دو تا ابروهام از تعجب بالا پریدند. بعد کم کم اخمی روی صورتم نشست و دستم رو بی اراده مشت کردم. یعنی کی میتونه همچین پیامی رو برای جانان فرستاده باشه؟ به ادامه چت نگاه کردم که جانان برای شخص ناشناس نوشته بود شما اون هم در جواب تایپ کرده بود. – غریبهی آشنا. عجب! پس یک عوضی قراره بازی بدی رو با جانان شروع کنه با این فکر پوزخندی زدم. به در دفتر نگاهی
انداختم و زودی گوشیم رو از جیب شلوارم در آوردم شماره فرد ناشناس رو توی گوشیم سیو کردم و بعد از سیو کردن شماره زودی گوشی جانان رو همون مدل اوّلی که بود. روی میزش گذاشتم و پاتندی به سمت میزم رفتم و روش نشستم که جانان بعد از سه دقیقه با بی حالی وارد دفتر شد. آروم روی میزش نشست و شروع به بازی کردن با گوشیش شد زودی صفحه گوشیم رو باز کردم و وارد پیوی امیر شدم فوراً تایپ کردم -امیر، ته توی این شماره رو در بیار برای من فوراً …
- انتشار : 02/06/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
خیلیییییی رمان عالی بود خیلی اخرش گریه کردم کاش تموم نمیشد
بابا این چه طرز تموم کردن رمانه
افتضاح بود واقعا کل رمان بود الا آخر رمان
بابا آخر شب سیه سپید است خوب خودتم تو رمان گفته بودی الان اینجور رمان رو تموم میکنی
من که از رمان خوشم اومده هرکسی سلیقهی سبک و داستانش متفاوته اما من عاشق دیالوگ های غمگین جانان شدم
سلام.رمان ضعیفی بود. از 10 بهش 2 میدم. ارزش نداره… داستان تکراری، کلیشه ای و قابل پیش بینی. از انتهای داستان خوشم اومد…اما به شدت بی محتوا و تکراری بود. بهتر بود نویسنده بیشتر به سبک تغییر راوی داستان توجه کنه.
چقدر گریه کردم برای رمانتتتت از اینور خودم حساسم از اینور رمانت اشک آور نگم برات گل کاشتی
عالی عالی عالیییییییییی
محشر بووووووود
عالی بود دختر👏کلی گریه کردم برای رمان لامصب❤واقعا ترکاندی دختر
ببین میخوام بگم واسه پارت اخر هرچی اشک توی وجوووووودم بود بیرون ریختم♡
بااینکه واقعی نبود رمان بود اما خیلی برای جانان اشک ریختم.. قلمت عالیه عزیزم
عااااالی بود..واقعا از خوندن این رمان به قدری لذت بردم که با هر پارتش گریه کردم و خندیدم♡ دم نویسندهاش گرم