رمان جرات یا حقیقت
عنوان | رمان جرات یا حقیقت |
نویسنده | nafas_me |
ژانر | عاشقانه، بزرگسال |
تعداد صفحه | 888 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان جرات یا حقیقت اثر nafas_me به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دختری به اسمِ الناز از خانواده ای معمولی با دغدغه هایِ یک زندگی عادی، ولی سرِ یک دنده بودن، در یک بازی کودکانه راهی را انتخاب میکند که در آن علامت سوال زیاد هست …
خلاصه رمان جرات یا حقیقت
طبق عادت همیشگیم ساعت چهارصبح خودکار از خواب بلند شدم گیج خواب از تخت پایین پریدم و روی نوک انگشتای پام بودم تا صدایی تولید نشه موهام رو همون طور که با یه دست از جلوی چشمم دور کرده و بالای پیشونیم چنگشون زده بودم رو ثابت نگه داشتم و به نقطهی روشن رو به روم خیره شدم. لحظه ای بعد سایه ای خمیده توی چراغ قرمز از جلوی پنجرهی روشن رد شد و بعد… خاموشی! ترس برم داشت یعنی خونهی رو به رویی ما جن داشت؟! یا شاید هم خالی از سکنه نیست و همسایه ها اشتباه میکنن؟! پنجشنبه
هفتهی بعد جلوی چشمام اومد و برای لحظه ای خودم رو جلوی در آهنی و فکستنی خونه، با رنگ سفید پوسته پوسته شده و دیوارهای بلند و حصار میله ای نوک تیز روش، تصور کردم به درخت کاج بلندی که نماد کوچمون بود، و در اون خونه رشد کرده بود؛ آجرهای بدون نما و نامنظم اما بلند بزرگترین خونهی کوچهی ما خیره شدم چیزی که برام سوال ،بود این بود که چرا شهرداری نمیکوبوندش؟! یه لحظه فکری به ذهنم رسید سریع ژاکت سوراخ سوراخی که بلند بود و گرمایی نداشت رو روی تاپم پوشیدم تا پوشیده به نظر برسم
و به سمت پله هایی که به پشت بوم ختم میشد رفتم. خونه سه طبقهی ما اون قدر بلند بود تا از بالای پشت بوم ببینم که توی حیاط اون خونه چه شکلیه! اون قدر عجله داشتم که نزدیک بود با مخ چند تا پله ی آخر رو بیفتم زمین؛ اما با گرفتن میله های قهوه ای کنار پله ها سریع خودم رو کنترل کردم دعا دعا میکردم با این همه عجله ای که کردم سر و صدایی راه ننداخته باشم تا مامان بیدار شه؛ آخه خوابش سبک بود و از اینکه من بالای پشت بوم برم بدش میومد و وقتی که میرفتم اون قدر ناراحت و خیره بهم میشد که …
- انتشار : 20/07/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403