رمان جری جوان
عنوان | رمان جری جوان |
نویسنده | جین وبستر |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 321 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان جری جوان اثر جین وبستر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
جری، جوان آمریکایی که دست بر قضا سر از یک روستای مرزی ایتالیایی در آورده برای نزدیک شدن به «کنستانس» یک دخترپر شر و شور آمریکایی که با پدرش در یکی از ویلاهای این دهکده برای تعطیلات ساکن است وارد یک بازی می شود و خود را به شکل یک خرکچی در می آورد …
رمان جری جوان
مرد جوان نگاه غمزده ای به مصاحبش انداخت و پرسید : – «گوستاوو» تو خواهر داری ؟ – خواهر ؟ معلوم بود که «گوستاوو» از این سئوال سردر نمی آورد ، ولی بردباری اش را حفظ کرد . – سی سینیور ، من هشت تا خواهر دارد . – هشت تا ؟ پناه برخدا ! پس چه کلکی می زنی که همیشه سرحالی ؟ – سه تا از آنها شوهر کرده سینیور . یکی دیگرشان نامزد شده ، یکی از آنها توی یک صومعه است ، یکی از آنها مرده است ، دو تا از آنها هم بچه هست . – که اینطور !
خوب جوری از شرشان خلاص شده ای ! بدبختی اینجاست که بچه ها بزرگ می شوند «گوستاوو» و در مورد آن یکی که نامزد دارد ، من اگر جای تو بودم دلم شور می زد . آخر از کجا معلوم که نامزدی اش سرانجامی بگیرد ؟ آمدیم ونامزدی اش بهم خورد ! امیدوارم خواهرت از آن دسته دخترها نباشد ، که وقتشان را صرف تاخت و تاز روی نقشه اروپا می کنند ، تا با تو در یک دهکده کوهستانی کوچک و دور افتاده که حتی اسمش به گوش کسی نخورده قرار ملاقات بگذارند
جایی که فقط یک «پاریس هارلد » چهار روز پیش دم دستت باشد ، تا بخوانی و بعد هم ناگهان زیر قولشان بزنند ؟ «گوستاوو» با اشاره چشم جواب داد. پشت نرم و انعطاف پذیری او به تعظیم دیگری نائل آمد . زیر لب گفت : – ممنون – دست بر قضا عمه هم نداری ؟ «گوستاوو» با لحنی مبهم پرسید : – عمه سینیور ؟ – بله «گوستاوو» عمه . یک قوم و خویش مونث که افکار ترا مثل یک کتاب باز می خواند . کسی که اشتباهات ترا می بیند ، ولی متوجه خوبی های تو نمی شود
کسی که به یاد دارد وقتی پدرت به سن تو بود ، چقدر دوست داشتنی و خوب و مطیع بود . کسی که وقتی بچه بودی امیدهای زیادی به تو بسته بود . کسی که خیال داشت تو را وارث خود بکند اما حالا تصمیم گرفته ثروتش را به یک یتیم خانه ببخشد . «گوستاوو» تو تصادفا عمه هم داری ؟ – سی سینیور . – گمان نکنم متوجه مقصود من شده باشی . عمه یعنی خواهر پدرت ، یا شاید خواهر مادرت . صورت درهم «گوستاوو» برقی زد و باز شد . گفت : – اکو !
شما می خواهد بداند که آیا من یک تیسا (عمه) دارد ؟ یک عمه . بله همین است . یک عمه . سی کورامنته (مطمئنا) سینیور . من ده – یازده تا عمه دارد . – یازده تا عمه ! در مقابل چنین مصیبتی زبان من بسته شد ! دیگر لازم نسیت چیزی بگویی «گوستاوو» ! لطفا دوستی مرا بپذیر . جری دستش را دراز کرد . «گوستاوو» با تعجب به آن خیره شد
سپس از آنجا که ظاهرا انتظار عمل متقابلی از او می رفت ، با خجالت دستش را پیش برد . حاصل کار یک سکه دو لیری بود ، که «گوستاوو» با تعظیم های تر وتازه و پیاپی آن را در جیبش گذاشت و گفت : – گراتسی تانتو (خیلی ممنون) سینیور ! شما به چیزی احتیاج دارد ؟ – به چیزی احتیاج دارم ؟ در لحن مرد جوان سرزنش ، رنجش و نفرت موج می زد . او گفت …
- انتشار : 15/03/1401
- به روز رسانی : 20/09/1403