رمان جهانه گیتی

عنوانرمان جهانه گیتی
نویسندهشادی صالحی
ژانرعاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحه113
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک
رمان جهانه گیتی

رمان جهانه گیتی

دانلود رمان جهانه گیتی اثر شادی صالحی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان متفاوتی از عشق را روایت می کند، عشقی خلاف قائده، گیتی عاشق پسر عمویی می‌شود که از خودش کوچیک تر است و خانواده ای که فقط به حرف مردم اهمیت میدهند با رسم و رسومات مختص به خودشان، که عشق آن هم با این شرایط جایگاهی در این خانواده ندارد …

خلاصه رمان جهانه گیتی

خنده ای کردم و اشاره کرد به یخچال و همون‌طور ک داشت سیب زمینی پوست می‌گرفت گفت: مامان جان یکم شربت ببر برا عمو اینات تازه رسیدن تو این گرما هلاک شدن . چشمی گفتم و سمت یخچال رفتم و سن ایچ پرتقالیو و بطری ابو از تو یخچال رفتم سمت کابینتا و لیوانارو برداشتم و شربت ریختم توش و خواستم ببرم که امیر از دستم گرفت و برد جلوی همه گرفت . وقتی دیدم حواس همه پرته رو به امیز گفتم : امیر بیا بریم لب تاپ منو درست کن

منظورم و متوجه شد و پشت سرم راه افتاد وقتی رسیدیم تو اتاق و سریع درو بستم و رو بهش گفتم چیشده؟ انگار گفتن حرفش واسش سخت بود دستی روصوتش کشید نفسی عمیقی کشید و باز خیره خیره نگام کرد . کلافه شدم و رفتم رو تخت کنارش نشستم -امیر میشه حرف بزنی قلبم در اومد چشماشو بست و خدا نکنه ارومی زیر لب زمزمه کرد،همونطوری که چشماش بستع بود گفت: امروز خونه ی حاج منصور بودم . با شنیدن حرفش یچی ریخت تو دلم میدونستم چشماشو باز نمیکنه تا نبینم که چشماش تره

دستمو بردم سمت یقم و یکم کشیدمش تا راحت تر بتونم نفس بکشم با صدایی که سعی میکردم نلرزه گفتم: چیشد؟ پاشد و روبه روم نشست وسرشو تکیه داد به شونم -گیتی من نمیخام دختر حاج منصورو بگیرم . با گفتن این حرفش بغض کردم،منو امیر شاید اعتراف نمیکردیم ولی جفتمون میدونستیم جونمون براهمدیگه درمیره. حاج منصور داییه امیر بود و تو خونواده سنتی ما دختر حاج منصور ینی ارزو نشون شده ی امیر بود ! قدرت زدن هیچ حرفیو نداشتم خواستم دستمو دور کمرش حلقه کنم و عطر تلخشو ببلعم ولی صدای پای کسی اجازه نداد

سریع از همدیگه فاصله گرفتیم و امیر بلند شد و لباسشو درست کرد و رفت سمت در همون موقع زن عمو درو باز کرد. -ای وای میخاستم در بزنـ.. -باشه مامان بیا بریم من درس دارم . زن عمو که متوجه شد امیر بی حوصلس نگاهی به من کرد وبا لبخندی که مطمئنم زوری بود درو بست . سرمو گرفتم بین دستام و چندبار پشت سر همدیگه نفس کشیدم پاشدم و لباسمو عوض کردم و خودمو انداختم رو تخت و پشتی که امیر روش خوابیده بود و بغل کردم .چشمامو بستم با یاد اوری گذشته اشکی از گوشه چشمم لغزید  …

دانلود رمان جهانه گیتی
1.16 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان جهانه گیتی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها