رمان حریری به رنگ آبان

دانلود رمان حریری به رنگ آبان اثر سید آوید محتشم به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

حکایتی از دو عاشق، دو دلداده، دو جسم و یک روح… در جدال با مردی خودخواه، خودشیفته، خودبین، خودرای… حکایتی متفاوت از یک عشق، عشقی که از دید من شاید سفید باشد و از دید تو سیاه… اصلا بیا آن را خاکستری ببینیم… خاکستری روشن… متمایل به سفید… یا نه! تصمیم با توست، علی و ساغر را، هر رنگی خواستی بکش… آن ها را در حریری به رنگ آبان، هرطور دوست داشتی رنگ آمیزی کن …

خلاصه رمان حریری به رنگ آبان

سرگرد رفيعي روي صندلي کارش نشست زل زد به نتيجه بازجويي ها، کم کم باید پرونده‌ي گروه کرکس رو بسته اعلام می کرد. گروهي که سه سال وقتش رو گرفته بودن و در نهایت با کمک دوستي که سال ها بود ازش خبري نداشت تونسته بود آخرین اعضاي گروه رو هم شناسايي و دستگير کنه. آهی کشید و دستش رو تکیه گاه پیشونیش کرد چشماشو بست و سعی کرد ذهنش رو منحرف کنه. واقعا خيلي پست بود که مي تونست به همسر کسي که

مثل برادر براش عزیز بود نظر داشته باشه. نفسش رو پر صدا روي دستش فوت کرد. وقتي از تهران اومده بود، وقتي سعي کرده بود باهاش رو در رو نشه يعني دليلي براي فکر کردن بهش نبود! نه نبايد فکر مي کرد، ساغر مال علي بود. كسي بود که علي به خاطرش ریسک کرده بود. چشماشو محکم تر روي هم فشار داد. از ته دل آرزو کرد علي خوب به شه. شاید اگه علي خوب ميشد، اگه مطمئن ميشد علي اي هست… دستاش رو دو طرف سرش

گذاشت و غرید: -خيلي پستي، خيلي پستي که به یه زن شوهر دار فكر مي كني، فراموشش کن! تو بايد فراموشش کني! بايد فراموش مي کرد؟ مگه امکانش بود؟ فکرش پر کشید به روزاي قديم روزایی که مدت ها بود فراموششون کرده بود. روزهايي که يادآور اولین دلبستگي بودن و سرگرد خواسته بود از شون به عنوان وابستگي ياد کنه روزایی که خیلی وقت بود انکارشون می کرد. اینقدر این انکار رو تکرار کرده بود که خودشم شک داشت به اینکه …