رمان حوالی خزان سارا امینی

عنوانرمان حوالی خزان
نویسندهسارا امینی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه1157
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک
رمان حوالی خزان

رمان حوالی خزان دانلود رمان حوالی خزان اثر سارا امینی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

خزان دختریست که گذشته خوبی نداشته و با پسر دایی اش نامزد است، در پی خیانت نامزدش از او جدا می شود و تحت تاثیر این جریان سرخورده و غمگین به تهران رفته و در شرکتی مشغول به کار می شود، برای برگزاری جلسه ای میخواد به شهرش برگردد که با ممانعت مادرش متوجه می شود نامزد سابقش قرار است ازدواج کند و …

خلاصه رمان حوالی خزان

برو دعا کن دستم بهت نرسه خزان، خفت می کنم بخدا … نچسب تر از تو مگه هست؟ نمی دونم دل به چی تو خوش کردم … یه ساعته حنجرم پاره شد از بس حرف زدم بعد تو فقط جمله اولم رو شنیدی؟ چه غلطی می کنی تو تخت خوابت؟ چند ثانیه سکوت می شود و همزمان هر دو با هم از خنده منفجر می شوند

اشک گوشه چشمش را پاک می کند و با نفس عمیقی سعی می کند به خنده خودش پایان دهد … یعنی خاک بر سرت حنا با این حرف زدنت، واقعا من تک و تنها چه غلطی می تونم بکنم تو تخت خوابم؟ خندی حنا این بار با شدت بیشتری بلند می شود … خودش هم خنده اش می گیرد، بعد از چند دقیقه، حنا با صدایی که هنوز هم رگه هایی از خنده دارد می گوید: چه خوششم اومد عوضی

حال دیگر چهار زانو وسط تخت نشسته و خواب کاملا از سرش پریده … با صدایی که ته مانده ی خنده دارد می گوید: جون به جونمون کنن بازم منحرفیم … چی شده حالا دلت برام تنگ شده این همه پیگیرمی؟ برو گمشو بابا دلتنگ چی؟ تازه نیستی من نفس می کشم … آوا اومده گفت عصری یه قرار بذاریم هم رو ببینیم

بلند می شود و به سمت آشپزخانه حرکت می کند … اه چه خوب خیلی وقته دور هم جمع نشدیم … قبل از خودش حنا شروع به خندیدن می کند … حالا خوبه همین پری شب دربند بودیم … کتری را روی حرارت قرار می دهد تا آبش جوش شود … تو یه جوری میگی اومده، کسی ندونه فکر می کنه ده ساله از هم خبر نداریم

آوام تازه داره از خارج بر می گرده، بریم پاتوق؟ پشت میز آشپزخانه می نشیند و به نمای پذیرایی نگاه می کند … نه آخه یه هفته ای نیست می خواد بره اصفهان، اره بریم پاتوق هم خلوته هم دور همیم … ماشین دارید؟ … نه آوا ماشینش رو داده سرویس کنن برا پس فردا، زحمتمون می افته گردن تو. -از بس که شما همیشه آویزون منید

یه ساعت دیگه میام، اول میام دنبال تو بعدش با هم بریم پی آوا خودت باهاش هماهنگ کن … باشه منتظرتم … وارد تلگرامش می شود و با موجی از پیام های حنا رو به رو می شود … بیشعور زبونت رو گاز بگیر … خزان کجایی؟ … آوا برگشته … عصری چیکاره ای بریم ددر؟ … خزان عصر بیا دنبالم با آوا بریم یه دوری بزنیم

زنده ای خزان؟ … خزان … کدوم گوری هستی ها؟ … گور به گور شده داری چیکار می کنی؟ … خزان و چند پیام بد و بیرای دیگر، چشمش به ددرش می افتد … واقعا که او چقدر هم اهل ددر رفتن است … با تاسف ازصفحه چتش با حنا بیرون می آید … به بگ گراند گوشیش نگاه می کند، خودش است که پشت به دوربین درحال راه رفتن بر روی جدول کنار پارک است … برنامه هایش را می بندد و  …

دانلود رمان حوالی خزان
3.87 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان حوالی خزان سارا امینی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
الیزابت
الیزابت
3 سال قبل

سلام این رمان واقعا محشره من عاشقش شدم، وسطای رمان جوری به اوج میرسه که واقعا آدم به وجد میاد خواننده، البته من دومین باره این رمان رو میخونم دفعه اول هم درسایت خوب نودهشتیا98iiia.