رمان خانه خدا سنگ است
عنوان | رمان خانه خدا سنگ است |
نویسنده | فاطمه طریقت |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی، بزرگسال |
تعداد صفحه | 1514 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان خانه خدا سنگ است اثر فاطمه طریقت به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
کهزاد فوتبالیست مشهور با یه گذشته مرموز که فقط حنا خبرنگار سمج تونسته باهاش مصاحبه کنه. این بین اتفاقاتی رخ میده که مجبور میشن صیغه کنند اما مگه میشه دختر و پسر کنار هم باشن و اتفاقی نیفته …
خلاصه رمان خانه خدا سنگ است
-اسمت واسه غیر ایرانیا عجیب و تازه هست… اما ما که می دونیم این اسم سال هاست کاربردي نداره… شاید پیر مردای 70-80 ساله اسمشون کهزاد باشه… چرا دقت نکرده بودم؟ کمی نوک زبون حرف میزنه… ز رو بامزه تلفظ کرد. -خب؟ -خب اینکه این همه اسم.. چرا کهزاد؟ دلم میخواست من بپرسم چي؟ اون تکرار کنه کهزاد… نوک زبون قرمزش که به دندونش میخوره… اون سرخي بين دو ردیف از سفيدي… باید برم توي اتاق و به دوش آب سرد بگیرم… امشب عجیب و غریب شدم… بي توجه به ظرف هاي شسته شده و به
سرعت از آشپزخونه بیرون رفتم… -فعلاً امشب خستمه… تو هم خسته اي.. بخواب.. از فردا شروع میکنیم.. شب بخير.. چيزي خواستي صدام بزن… قیافه متعجبش رو پشت سر گذاشتم و به حمام اتاق پناه بردم. زیر دوش آب سرد ایستاده بودم و همه اتفاقات رو مرور می کردم تا بفهمم دقیقاً امشب چه مرگم شده بود… دستام رو به دیوار شيشه اي تکیه دادم… داشتم با دنبال کردنِ حرکات قطرههاي آب به ذهنم استراحت میدادم. نمیخواستم به این فکر کنم اون بیرون و توي اين دو ساعت اخير چي پيش اومده… چون هیچ جواب
قانع کننده اي براش نداشتم.. به معناي واقعي کلمه: «خودمم نمیدونم چه مرگم شده بود» وقتي نميخواي به چيزي فکر کني که تو رو بهم میریزه فكراي ساده و بي ربط رو دنبال کن… مغز به راحتي گول میخوره… سال هاست با همین شگرد خودم رو از اون همه تحقیر دور میکنم… آب زيادي سرد شده بود… داشتم سر میشدم و این یه کار غير حرفه اي براي ورزشكاري مثل من بود… کم کم آب رو گرم کردم که انقباض عضلاتم به حالت درستش برگرده… کمی خودم رو مشت و مال دادم… حوله رو از تک گیره لباسي برداشتم…
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 24/07/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403