رمان خوشبختیهای کوچک
عنوان | رمان خوشبختیهای کوچک |
نویسنده | مژگان زارع |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی |
تعداد صفحه | 707 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان خوشبختیهای کوچک اثر مژگان زارع به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
فیروزه، یه زن امروزیه، درس خونده و حالا هم کسب و کار کوچیک خودش رو راه انداخته اما در باطن هنوز یه زن سنتیه، از همون زنا که هویتش در گرو هویت شوهرشه، این فیروزه خانم قراره بیفته توی سراشیبی و ببینیم می تونه از سراشیبی بالا بیاد یا نه …
خلاصه رمان خوشبختیهای کوچک
خاله فَفَر يک وري روي مبل لم داده و سيگار گوشه ي لبش دود مي کند. اين جور که زل زده به صفحه ي تلويزيون انگار که خودش سرمربي تيم فوتبال است و اگر ببازند بدبخت مي شود. براي هزارمين بار به اين فکر مي کنم که بايد اسمش را مي گذاشتند خاله فريدون نه خاله فرزانه و اين فکر هربار که مي بينمش آنقدر تر و تازه است که باز هم خنده ام مي گيرد. کف دست هايش را محکم مي کوبد به هم و جلوي تلويزيون راست مي ايستد. چند ثانيه خيره مي ماند به بازيکناني که يکي يکي از توپ جا مي مانند بعد غر مي زند:
تف تو روحتون با اين فوتبال بازي کردنتون توپ از بالاي دروازه ي خالي بيرون مي رود. کانال را عوض مي کند و سيگارش را با حرص روي کپه ي سيگارها خاموش مي کند: حيف پول که ميدن اينا هيچي از حرف هايي که مي زند سرم نمي شود ولي او يکي از آن طرفدارهاي دوآتشه تيم محبوبش است. بين همه ي آدم هايي که مي شناسم فقط سميه عاشق خاله ي شصت و يک ساله ي من است که از قضا خودش هم هيچي از فوتبال سرش نمي شود ولي يک نجواي دروني مي گويد سميه پير که بشود مي شود کپي دوم خاله ففر منهاي فوتبال و سيگار
سيگار ديگري آتش مي زند: سيما زنگ نزد؟ حالا مطمئنم که اسم فريدون بهش مي آيد. من هيچ وقت ساناز را اين طور با خشونت صدا نکرده ام. مي گويم: نه خودم زنگ زدم خب حال برژيت باردو بانو خوب بود؟ مي خندم: خوبه. هنوز يه هفته مونده تا بچه بياد. الهي قربونش برم نازکش را بالا مي برد: قربون ابروهاي خداي کريم. والا ما که اين قدر دلمون تاپ تاپ نمي کرد واسه اومدن شما. وقتي به دنيا اومدين اينقدر زشت بودين هي دعا …
- انتشار : 14/12/1401
- به روز رسانی : 20/09/1403
دوست داشتم رمانشو یه رمان ساده و قشنگ