کتاب رمان دختری با گوشواره مروارید
عنوان | کتاب دختری با گوشواره مروارید |
نویسنده | تریسی شوالیه |
ژانر | داستانی، خارجی |
تعداد صفحه | 208 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب رمان دختری با گوشواره مروارید اثر تریسی شوالیه به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
دختری به نام گرت است که به عنوان خدمتکار در خانه یوهانس ورمر نقاش هلندی مشغول به کار میشود. داستان در شهر دلف که محل سکونت نقاش و خانوادهاش است، روی میدهد. داستان از نقطهای آغاز میگردد که ورمر و همسرش کاترینا در جستوجوی خدمتکاری برای خانه خود هستند، از این رو راهی منزل خانواده گرت میشوند تا او را از نزدیک ببینند. خانواده گرت شرایط اقتصادی مناسبی ندارند، چرا که پدر او که کاشیساز بود بر اثر حادثهای بیناییاش را از دست میدهد و دیگر قادر به کار کردن نیست …
دانلود کتاب رمان دختری با گوشواره مروارید
ماه مارس، ماه تولد من هم بود. کور شدن سبب شده که بود پدرم از سرما نفرت بیشتری پیدا کند حس های دیگرش قوی تر شده بود. سرما را به شدت حس میکرد. بوی نای فضای خانه را بیشتر درک می کرد و بی مزگی سبزیجات آش را بیشتر از مادرم می فهمید. زمستان که طولانی میشد رنج می کشید. دلم برایش می سوخت و هر بار فرصتی دست میداد، قاچاقی چیزهایی از آشپزخانهی تانکه برایش می بردم. مربای گیلاس، برگهی زرد آلو، سوسیس سرد و یک بار مشتی گل سرخ خشک شده از درون قفسهی کاترینا. با حوصله شروع کردم دختر” نانوا در گوشهی
روشنی کنار پنجره ایستاده رویش به طرف ماست ولی از طرف راستش دارد از پنجره به بیرون نگاه می کند. بالا تنه ی چسبانی از مخمل و ابریشم سیاه و زرد و دامنی سورمه ای به تن دارد. سرپوشی سفید پوشیده که نوک تیز دستک هایش تا زیر چانه آویزان است.” پدرم پرسید: “مثل مال تو؟” تا به حال چنین سوالی نکرده بود هر چند همیشه سرپوش را با همین مشخصات شرح داده بودم. “بله. مثل مال من وقتی مدت طولانی به سرپوش نگاه میکنید متوجه می شوید که در واقع آن را سفید نکشیده بلکه آبی و بنفش و زرد است جمله آخر را با عجله گفتم. “ولی گفتی که
سرپوشش سفید است.” “بله، همین عجیب است به رنگ های گوناگون نقاشی شده ولی وقتی نگاهش می کنید فکر می کنید که سفید است. ” پدرم با دلخوری گفت: نقاشی کاشی آسان تر است. فقط رنگ آبی میزنی و خلاص.برای سایه های حاشیه اش هم آبی پر رنگ و آبی کم رنگ.همین. آبی، آبی است دیگر.” در دلم گفتم که کاشی هم کاشی است و هیچ شباهتی به نقاشی او ندارد. دلم میخواست که متوجه بشود که سفید به سادگی سفید نیست درسی بود که اربابم به من آموخته بود. پس از چند لحظه پرسید: دخترک چه می کند؟ یک دستش روی پارچ مسباری است که …
- انتشار : 26/04/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403