رمان دختری در کوچه پس کوچه های ونک سحر عزیزخوار
عنوان | رمان دختری در کوچه پس کوچه های ونک |
نویسنده | سحر عزیزخوار |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 178 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان دختری در کوچه پس کوچه های ونک اثر سحر عزیزخوار به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
میلاد و نیما، دو دوست با اخلاق های متفاوت هستند؛ نیما همیشه شوخ و پرحرف، میلاد سنگین و آروم و کمی جدی… معنی زندگی براشون فقط به پول خلاصه میشد. تا اینکه دختری وارد زندگیشون میشه و تمام تخیلاتشون نسبت به زندگی عوض میشه اما..
خلاصه رمان دختری در کوچه پس کوچه های ونک
برف می اومد. چترو بستم و بدون چتر تو خیابون قدم زدم. با عصبانیت محکم به سنگی که جلوی پام بود، زدم. سنگ کوچک با ضربه من رفت به آدم برفی خورد و متأسفانه آدم برفی فرو ریخت و هیچی ازش باقی نموند. ناگهان بغضی در گلویم نقش بست، رفتم سمت آدم برفی که روی زمین کف خیابون پخش شده بود، با پام برفها رو به این سمت و اون سمت پرت می کردم …
چرا باید زندگیم این باشه؟ چرا بین گذشته و آینده مونده بودم؟ حتی نمی دونم کدوم راه درسته و کدوم راه نادرست! کسی نمی تونه جواب سوالهام رو بده. خسته شدم از این سوال های بی جواب! به دونه های ریز و درشت برف که روی زمین رخت پهن می کردن، نگاه می کردم. بعضیاشون به زمین نرسیده محو میشدن.
اون طرف خیابون مادر دوتا بچه داشتن برف بازی می کردن؛ یه پسر و اون یکی دختر. من از بچگی عاشق زمستون بودم و هستم. چون اون مدل لباس های زمستون واقعًا آدم خوش تیپ میکنه. مادر این دوتا بچه هم یه پالتو قهوه ایی تنش بود با بوتهای مشکی. بچه ها هم، اون دختر کوچولو کاپشن و شلوار قرمز تنش بود و پسربچه هم کاپشن شلوار آبی. ِست بودن رنگ لباسهاشون خیره کننده و جذاب بود. …
- انتشار : 13/02/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403
قشنگ بودددد
از دست این نیماااا😄