رمان در حسرت دیدار تو آواره ام

عنوانرمان در حسرت دیدار تو آواره ام
نویسندهنادیا عثمانی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه536
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک
رمان در حسرت دیدار تو آواره ام
رمان در حسرت دیدار تو آواره ام
رمان در حسرت دیدار تو آواره ام

دانلود رمان در حسرت دیدار تو آواره ام اثر نادیا عثمانی با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

آوا، دختری صبور و ظریف است که برای پیدا کردن مادرش به ایران بر می گردد و به جست و جوی او می پردازد که در این راه با درد سرهای زیاد مواجه می شود، اما آیا موفق می شود تا مادرش را پیدا کند و …

خلاصه رمان در حسرت دیدار تو آواره ام

مگه حالا حسین چی گفت این دلیل نمی شه به خاطر وضع پاش همه اش تو خونه بشینه و کاری نکنه می خوای افسردگی بگیره اگه من و تو که برادرهاش هستیم هواش رو نداشته باشیم از همسایه انتظار داشته باشیم عباس که پی به اشتباهش برده بود نخواست کوتاه بیاید نگاه تندی به امیر انداخت،

کاپشنش را از روی لبه ی مبل برداشت و با موتور از خانه بیرون زد. آمنه که با دلخوری گوش به حرف های آن ها سپرده بود با نگرانی رو به امیر گفت: – چرا گذاشتی بره می ترسم بلایی سرش بیاد امیر پوف عصبی کشید و روی مبل نشست و گفت: – بیاد به درک. حسین روی تخت طاق باز خوابیده دستش را زیر سر قرار داده بود و به حرف های عباس که مدام در سرش اکو می شدند فکر می کرد:

حق با اونه چرا باید ناراحت بشم اون که همیشه حرف حق رو می زنه ولی نه مگه من چه گناهی کردم مگه من خواستم که این جوری بشم مگه من دلم می خواست یک پام معلول بشه؟ با صدای تقه ای که به در نواخته شد به خود آمد. – حسین مادر عزیزم در رو باز کن ببینم حالت خوبه؟ حسین سر جایش نشست دستی به صورت خیسش کشید، صدایش را کمی صاف کرد و جواب داد:

من حالم خوبه مادر خواهش می کنم تنهام بذار. وقتی صدای مادرش را نشنید مطمئن شد که او درکش کرده و رفته. اما دیری نگذشت که صدای مهربان امیر به گوش او طنین انداز شد. – حسین جونم داداشم در رو باز کن کارت دارم! حسین بدون هیچ عکس العملی نگاهش را به در دوخت. – داداشی باز نکنی از دستت ناراحت می شم تو که نمی خوای امیر ناراحت بشه نه؟

لبخندی از این حرف امیر بر لبان حسین نشست عصا به دست خود را به در رساند و کلید را چرخاند و طرف تخت برگشت. امیر با رویی گشاد به داخل اتاق پا نهاد و با شوخی گفت: چند بار گفتم وقتی قهر می کنی در اتاق رو قفل نکن چون این اتاق مشترک هر سه ی ماست. حسین سر به زیر به این همه شیطنت برادرش سری تکان داد. امیر جلو رفت و با تردید گفت:

حسین جون حرف های عباس رو به دل نگیر تو که اون رو می شناسی حرف هاش از ته دلش نیست دلش صافه صافه. حسین نگاهش را به او دوخت و حرفی نزد. امیر دست بر شانه ی او گذاشت و گفت: عه پاشو دیگه این قیافه رو به خودت نگیر عین دخترها شدی. با گفتن این حرف زود از کنار حسین فاصله گرفت چون می دانست حسین از این لقب متنفر بود ولی گاهی که او را ناراحت می دید سر لج این کلمه را به زبان می آورد

حسین عصاش را طرف امیر نشانه گرفت و گفت: جرات داری یه بار دیگه حرفت رو تکرار کن. امیر خندید و گفت …

دانلود در حسرت دیدار تو آواره ام
2.34 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان در حسرت دیدار تو آواره ام
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها