رمان دلارای

عنوانرمان دلارای
نویسندهحنانه فیضی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه3273
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان دلارای اثر حنانه فیضی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

دلارای دختر خانواده داری، که عاشق الپ ارسلان می‌شود، مردی که هر روز عاشق یکی شده و ثبات اخلاقی ندارد! دلارای خودش را به سبک خیابانی ها درست می‌کند و سر راه ارسلان می‌رود تا او را عاشق خودش کند، ولی حواسش نیست این مرد سنگ تر از این حرف هاست و فقط طبل رسوایی خودش را بلندتر می‌کوبد …

خلاصه رمان دلارای

_خانوم رسیدیم همینجاست؟ با صدای راننده از فکر کردن دست برداشت و نگاهش را به در خانه‌ی مانیا داد. -چه عجب بابا دلی خانوم بالاخره لبخند رو لبشونه! به مانیا که مانند همیشه لباسهای ست و شیکی به تن داشت و ازادانه موهایش را رها کرده بود لبخند پرحسرتی زد اگر پدر و برادرانش او را درهای آزاد گذاشته بودن حالا او هم دختری زن شده با شناسنامه ای سفید نبود. اجبار زندگی با کسی همانند برادرانش که تفکراتشان هم دست و پاگیر بودن نفسش را بند می‌اورد. ریز خندید: خوشحال نباشم؟ قراره شب ببینمش!

وارد شد و روی کاناپه نشست مانیا حرفی زد. گیج پرسید: چی؟ کجایی تو دلی با توام خوبی؟ سردرگم سری تکان داد و گفت: خوبم.. مانی زیاد وقت ندارم باید آماده شم تا بیاد دنبالم. _بیا بریم عروسکت کنم تو که دیگه رد دادی حداقل بتونی اون الپ ارسلان مغرور رو توی چنگت بگیری! تا زمانی که مانیا موهایش را فر می‌کرد، با موبایلش مشغول پیام دادن به آلپ ارسلان شد: سلام خودت میای دنبالم؟ منتظر ماند تا جوابش را بدهد چند دقیقه گذشت و او خیره به صفحه‌ی موبایلش با استرس لبش را می‌گزید صدای پیامک

موبایلش که آمد باعجله پسورد را وارد کرد، پسوردی که تمامش اسم الپ ارسلان را یدک می‌کشید: hazeri؟؟ (حاضری؟؟) سریع تایپ کرد: تقریباً، خودت میای؟! ارسلان تک کلمه ای جواب داد: ranande (راننده) با حرص دندان روی هم فشردو موبایل را رو پاتختی انداخت مانی همانطور که خیاری گاز میزد وارد اتاق شدو خندید: رنگت پریده. میان وسایلش گشت و کرم پودری روبه روی دلارای گذاشت: بیا از این بزن، شبیه مرده‌ ها شدی صدای. آلپ ارسلان در گوشش پیچید رژ لب و خط چشم اوکیه اما کرم پودر رو صورتت نباشه …

دانلود رمان دلارای
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان دلارای
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سپید
سپید
1 سال قبل

خیلیییی خوب بود

Vafa
Vafa
1 سال قبل

اگه بگم عالی بود اغراق نکردم بدون شک یکی از رمان هایی بود که بتونم چند بار دیگه بخونم نمی دونم اینو می‌بیند خانم فیضی ولی واقعا قلم تحسین برانگیزی دارید بی‌صبرانه منتظر کارهای بعدی شما هستم