رمان دوئل
عنوان | رمان دوئل |
نویسنده | آنتوان چخوف |
ژانر | داستان کوتاه |
تعداد صفحه | 183 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان دوئل اثر آنتوان چخوف به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
مردی به نام لائفسکی است که پس از فرار با زنی متأهل به نام ناديژدا فيودورونا، با آرزوی آغاز یک زندگی جدید در یک شهر کوچک ساحلی زندگی میکند. اما این آرزو به هیچ جا نمیرسد زیرا لائفسکی تمام وقت خود را صرف امور نادرست میکند و نادیژدا نیز وارد روابط دیگری میشود. لائفسکی دوباره نقشه ای برای فرار میکشد اما این بار بدون معشوقه اش و همین، باعث بروز مجادله ای میان او و مردی عقلگرا به نام فن کورن میشود. او به قوانین انتخاب طبیعی داروین و از بین رفتن موجودات ضعیف اعتقاد دارد. اما مجادله بالا می گیرد و این دو تصمیم می گیرند که با هم دوئل کنند …
خلاصه رمان دوئل
کریلین و آچمیانف داشتند از راه باریک کوه بالا میرفتند. آچمیانف عقب افتاد و همانجا ایستاد اما کریلین بالا رفت و خودش را به نادژدا رساند. به شیوۀ نظامی ها سلام داد و گفت: «سلام.» _«سلام.» کریلین متفکرانه به آسمان نگاهی انداخت و گفت: «خب!» نادژدا، که متوجه شده بود آچمیانف توی نخ آنهاست، پس از مکث کوتاهی گفت: «خب که چی؟» افسر آهسته گفت: «همین دیگه یه چیزی میگن رابطۀ ما شکوفا نشده پژمرده شد اسم این کارو چی میذارن؟ یا خواستی دلبری کنی یا خیال کرده هالو گیر آورده ای میتونی
با من بازی کنی». نادژدا با تحکم گفت: «سوتفاهم بوده، دور منو خط بکش» آنوقت در آن شب زیبا و شگفت انگیز ترسان به او نگاه کرد و با حالی گیج و منگ پیش خود گفت که چطور این مرد توجه او را جلب کرده و به او نزدیک شده. کریلین گفت: «که اینطور!» مدت کوتاهی سکوت کرد، در فکر فرو رفت و گفت: «باشه صبر میکنیم تا حال خانم مساعد بشه. در ضمن یه چیزی رو هم میخوام به خانم بگم، یعنی می خوام اینو روشن کنم که من آدم حسابی هستم و حرفی که میزنم پاش وامی ایستم حرفم اینه که نزاییده از مادر
کسی که بتونه با من بازی کنه خداحافظ». باز سلام داد و از لابه لای بوته ها برگشت و دور شد. لحظه ای بعد اچمیانف با تردید نزدیک شد. حال با لهجه ای کمابیش ارمنی گفت: «چه شب زیبایی!» بدقیافه نبود مطابق مد روز لباس پوشیده بود، جوانی بی تکلف و مؤدب بود اما از آنجا که نادژدا سیصد روبل به پدرش بدهکار بود از او خوشش نمیآمد در عین حال خوشش نیامده بود که مغازه داری را به پیکنیک دعوت کرده بودند، خوشش هم نمیآمد که در چنین شب به خصوصی آچمیانف به او نزدیک شود آن هم وقتی که در آن فضای …
- انتشار : 25/06/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403