رمان راز مانا
عنوان | رمان راز مانا |
نویسنده | پونه سعیدی (پرستو.س) |
ژانر | عاشقانه، تخیلی، فانتزی، معمایی، بزرگسال، ماجراجویی |
تعداد صفحه | 861 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |

دانلود رمان راز مانا اثر پونه سعیدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
هانی، دختری که با ارتباط گرفتن افراد مشکل داره، متوجه میشه نامزدش بهش خیانت کرده! درست تو همین شبی که فکر میکنه زندگیش سیاه شده، مردی رو میبینه که سال هاست میشناسه! البته تو خواب! مردی که ادعا میکنه هانی عادی نیست و اون رو با خودش به یه گروه جدید میبره، گروه جدید، خانواده جدید! قدرت های جدید و… عشق و خطرات جدید… این داستان یه عاشقانه راز آلود از دنیای جادو و انسان های متفاوته …
خلاصه رمان راز مانا
صورت غرق خواب هانی رو نگاه کردم و از کنارش بلند شدم. دیگه بهتر بود نهار درست میکردم هفت سال زندگی مجردی تو این حسابی منو کار کشته کرده بود از پله ها پایین رفتم. همیشه از طبقه اول استفاده میکردم. ذهن هانی رو مدام چک میکردم که که بیدار شد برگردم پیشش، غذا آماده شده بود. که بابام با عمو و زن عمو تو سالن تله پورت شدن. قبلا رفت آمد این مدلی به خونه برام مهم نبود اما الان داشتم فکر میکردم چقدر سخته مسئول تبادلات گروه باشی و تو این خونه زندگی کنی. هرچند کسی اجازه تله پورت به طبقه
سوم رو نداشت اما هیچ تضمینی نبود منو هانی فقط اونجا به هم مشغول باشیم. بالا با لبخند گفت: عروس خانم پس کجاست؟ لیلا خندید و گفت: کارین داره آشپزی میکنه پس معلومه عروس خوابه. خندیدم و گفتم: فعلا نسخه آزمایشیه میخوام مشتری جذب کنم! همه خندیدن و اومدن دور میز آشپزخونه نشستن. چایی که دم کرده بود رو ریختم برا همه و خودمم نشستم. سعید گفت: حالش چطوره؟ گفتم: بهتره اما هی یاد شب میافته حالش بد میشه. به لیلا نگاه کردم و ادامه دادم: دوست داره بره مراسم یادبود و ختم پدر مادرش
فکر کنم براش لازم باشه چون نیاز داره تو این فضا باشه و خودشو تخلیه کنه. لیلا سری تکون داد و گفت: باید با پیمان هماهنگ کنیم. ببینیم میتونه شما رو بصورت نامرئی ببره، نمیشه بزاریم همینجوری برید خطرناکه… مطمئنم اونا مراسم رو زیرنظر دارن برای حرکات مشکوک! گفتم: باشه پس ببینین میتونه کمک کنه؟ نمیدونم مراسم کیه. بابام گفت: فردا ده صبح. سرمو بلند کردم هانی رو دیدم که داشت از پله ها میومد پایین. موهاش دورش ریخته بود و یه تیشرت گلبهی و شلوار کتان کرم پاش بود. با دیدن بقیه ابروهاش بالا رفت …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 17/07/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403