رمان رخنه

عنوانرمان رخنه
نویسندهنگار راقندی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه1456
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک
رمان رخنه
رمان رخنه
رمان رخنه

دانلود رمان رخنه از نگار رازقندی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

امیر حافظ یه مرد پر نفوذ و قدرتمند که ازش هر  خلافی بر میاد و این  دلیل بر این میشه که نیکی همسرش که تازه یک بچه یک ساله هم دارن از هم طلاق بگیرن اما حافظ به نیکی اجازه نمیده بچش رو ببینه مگر این که هر بار …

خلاصه رمان رخنه

نگاه حافظ روی دخترش زوم شد. نفسش رو کلافه بیرون داد. – تو فهمیدی نقطه ضعف من آواعه همه چیو به اون ربط میدی …جهنم و ضرر، میریم ولی یادت باشه خودت خواستی. از اتاق بیرون رفتم که پشت سرم برای گرفتن جواب اومد. اره من خواستم؛ اگر باعث میشه تو از زیر بار مسئولیتت شونه خالی کنی بنداز گردن من

الانم زنگ بزن قراراتو برای امروز کنسل کن. چاره ای نداشت جز اطاعت امر. حداقل در طول عمری که تا الان زندگی کرده بود همین یک بار به حرف یک نفر گوش داد. شایان نمی تونست در برابر حافظ “نه” بیاره و همیشه به اطاعت امرش بود و بار مسئولیت های سنگین رو به دوش می کشید و این یکی هم جز همون قبلیا

دو روز دیگه اینجوری پیش برم یه جای من، از شایان حساب میبرن! حواست هست کار و کاسبی من به کجا داره میره؟ جالب بود. حافظ اسمش رو کسب و کار می ذاشت. – چه اهمیتی داره، پول باد آورده رو باد هم میبره …چه تو چه شایان قرار باشه سرش باشید دست جفتتون آلودهست، مگر این که … حرفم رو ادامه ندادم

حافظ اصلا خوشش نمی اومد من توی چنین مسائلی دخالت کنم. – مگر این که چی؟ خوشت میاد خط قرمز منو انگولک کنی؟ صد بار گفتم، برای صد و یکمین بار میگم شغل من هیچ دخلی توی زندگی خانوادگیمون نداره پس  لازم نیست نگرانش باشی. دقیقا زمانی که حافظ ادعا می کرد  لازم به نگرانی نیست، من بیشتر از هر وقت دیگه ای دلشوره می گرفتم

توی فکر و در حالی که از اطرافم فارغ بودم، دست حافظ جلوی چشمم به حرکت در اومد. – نرو تو هپروت، آماده شو من به خاطر جنابعالی همه کارامو کنسل کردم. به خودم اومدم و نفسم رو کلافه بیرون دادم. هیچ وقت این بحث به نتیجه نمیرسید. – هنوز دوش نگرفتم … سری آهسته تکون داد. – آوا رو نگه میدارم، زود برگرد!

از خدا خواسته بچه رو بهش دادم. نمی تونستم اونو به خودم حموم ببرم چون هنوز می ترسیدم ناخواسته بهش آسیب بزنم و همیشه این کار رو مامانم انجام میداد. دوش فوری گرفتم تا خستگی فعالیت دیشب از تنم در بیاد و با حوله بیرون اومدم. حافظ در حالی که بچه توی بغلش بود سعی می کرد ملحفه روی تخت رو جمع کنه. – چیکار میکنی؟

دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است

دیدگاه کاربران درباره رمان رخنه
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها