رمان رد انگشت هایت
عنوان | رمان رد انگشتهایت |
نویسنده | پارلا سعیدی (نویسنده انجمن رمانبوک) |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 11 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان رد انگشتهایت اثر پارلا سعیدی (نویسنده انجمن رمانبوک) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رد انگشتهایتتن مرا به شعله میکشد؛ از تو چه پنهان، گاهی آنقدر خواستنی میشوی که شروع کننده ٔ تک به تک ثانیهها من هستم …
خلاصه رمان رد انگشتهایت
امشب دیوانگی ام بالا زده! نه سکوت و نه موسیقی شاد و نه هیچ چیز و هیچکس دیگر جز دست هایت نمیتواند این دیوانگی را تسکین دهد. بدان، رد انگشتهایت پرندهی خیالم را به پرواز در میآورد و آرامش را به جانش تسکین میدهد. وقتی مرا با دستهایت به حصار خود در میآوری، چنان جاذبهی تو به جاذبهی جهان غلبه میکند که روحم را به پرواز در میآورد. خودت که میدانی؛ من فقط در تو حصاری محکم خواهانم. هر کس هر جا که دلش میخواهد بایستد، اما به کسی اجازهی این که خواهان دستان تو باشد نخواهم داد.
فقط جای من تنها درون دست های توست! به آن دست های بزرگ و مردانه ات نیاز دارم… نمیدانی چه لذتی دارد وقتی کنار تو، از خیابان رد میشوم. راه که میروی، میخواهم پا جای پاهایت بگذارم… نه برای این که نخواهم با تو هم قدم شوم نه! عقب میمانم چون میخواهم مراقبت باشم… میخواهم رد پایت را هیچ آدمی را لمس نکند. تو تنها برای من هستی؛ همه چیزت برای من است! وقتی سر پناه من میشوی؛ بالاتر از دنیای من دنیایی نیست. من با دستهای تو دنیاها را فتح کرده ام، میدانم تا هستی، هست و نیستی ام
را به سجده در میآورم، برای دنیایی که تو حاکمش باشی… و چه قدر دنیایی که تو حاکمش باشی را دوست میدارم. در کنار برکه ی ناامیدی نشسته ام به امید دستی که مرا از این تاریکی برهاند و روشنایی از آنم کند و تو آمدی. با سخاوت من را طلبیدی و دانه خشکیده ام را در دشت عشق رویاندی. در این لحظه ها خورشید را میبینم که اشعه اش از چشم تو ساطع میشود و خیال تو در من آواز میخواند تا تو را با دستهایم به آغوش بکشم تا دریابی چه قدر دوست داشتنت میتواند لذت بخش باشد! در این هوای دلگیر چه خوب است …
- انتشار : 30/06/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403