رمان رکسانا
عنوان | رمان رکسانا |
نویسنده | مرتضی مودب پور |
ژانر | عاشقانه , اجتماعی |
تعداد صفحه | 455 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | تیم رمان بوک |


دانلود رمان رکسانا اثر مرتضی مودب پور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان رمان های م.مودب پور طبق نظریه منتقدان همیشه با حضور و نقش آفرینی دو شخصیت اصلی شروع می شود که همیشه یکی شوخ و بذله گو و دیگری غمگین و ساکت است ، اما این قصه راجب هامون شباهنگ پسره مایه دار خشک و بی روح و دختری به نام رکسانا …
خلاصه رمان رکسانا
با پسر عموم , تو ماشین من نشسته بودیم و داشتیم تو یه بزرگراه خیلی شلوغ حرکت میکردیم. من رانندگی میکردم و مانی کنارم نشسته بود و تکیه ش رو داده بود به شیشه بغل و همونجور که اروم اروم میرفتیم جلو , با همدیگه حرف میزدیم .
پدر من و مانی, دو تا برادر بودن که همیشه با همدیگه زندگی کردن … همیشه م با همدیگه شریک بودن … الانم یه کار خونه بزرگ دارن … خونه هامون بغل همدیگه س … دو تا خونه ی دو بلکس بغل هم با حیاط های بزرگ و پرگل و گیاه و درخت که وسط شون دیوار نداره.
من و مانی چند سالی هس که دانشگاه مونو تموم کردیم و تو همون کارخونه کار میکنیم ، مادر مانی موقع تولدش فوت کرد و چون باهمدیگه یک سال اختلاف سنی داریم , مادرم اونم شیر داد … عموم بعد از مادر مانی دیگه ازدواج نکرد، زنش رو خیلی دوست داشت.
در حقیقت مادر من مانی رو بزرگ کرد و ما دو تا مثل دوتا برادر بودیم. هرجا که می رفتیم و هر کاری که میکردیم با همدیگه میرفتیم و با همدیگه میکردیم، یعنی مانی میرفت و من هم دنبالش … یه خورده شیطون بود اما اقاو مهربون و فداکار!
پدرم و عموم برامون دوتا ماشین خیلی گرون قیمت خریده بودن و انداخته بودن زیر پای ما! حقوق مونم با اینکه هفته ای دو سه روز بیشتر کار نمیکردیم خیلی عالی بود … تو شمالم دوتا ویلای خیلی خیلی بزرگ داشتیم که تا تقی به توقی می خورد مانی کار رو تعطیل می کرد و به هوای تمدد اعصاب دوتایی یه جوری در میرفتیم و سه چهار روزی اونجا می موندیم!
خلاصه تو ماشین نشسته بودیم و من داشتم حرف میزدم و مانی م لم داده بود به شیشه و هم اهنگ گوش میکرد و هم با من حرف میزد …
- انتشار : 15/10/1398
- به روز رسانی : 20/09/1403