رمان زنجیر و زر

عنوانرمان زنجیر و زر
نویسندهZK
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه4570
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان زنجیر و زر اثر ZK به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

افرا تاشچیان نوه ی تاشچیان بزرگ در یک مهمانی با اروند روبرو شده و در نگاه اول عاشق تصویر بی نقص او می شود، اما زمانی که در اتاق خواب خانه با آن مرد گیر میفتد، این روبرویی منجر به یک رسوایی بزرگ می شود! اروند کامکار، مردی جذاب و تاجری ثروتمند که برخلاف ظاهر مبادی آداب و آرامش با هدف و برای انتقامی سخت به تاشچیان ها نزدیک شده است و چیزی نمیگذرد که خودش را همسر نوه‌ی کوچک بزرگ ترین دشمنش میبیند! تاشچیان ها قرار ازدواج آن ها را ترتیب می‌دهند تا آبروی رفته خانواده را برگردانند بی خبر از اینکه در آینده چطور راز های قدیمی برملا خواهند شد و …

خلاصه رمان زنجیر و زر

از صبح دلم نمی‌آمد از اتاق بیرون برم. چشمانم قرمز بود و می‌ ترسیدم که آهو و آراد بخواهند در مورد اتفاقات دیروز صحبت کنند. خدا شاهد بود که اگر یک کلمه می‌‌گفتند، هیچ کس نمی‌‌ توانست جلوی بغضی که برای بار صدام میشکست را بگیرد. با سیگار و فندکی که مقابلم گرفته شد، شوکه سر بلند کردم. آراد با شیطنت سیگار را مقابلم تکان میداد. _آراد این چه کاریه؟ خجالت بکش! _نمی‌خوام چیه هی شیر به بچه تعارف میکنی؟ بیا افرا جون بیا از این… کلید در قفل چرخید و تا اروند با صدای بلند سلام کرد، سیگار از دست آراد هول شده افتاد.

-به به ببین کی اینجاست خوش اومدی داداشم. با دلتنگی خیره به هیکل مردانه اش بودم و از دیوارهایی که حس می‌کردم بینمان کشیده شده پر از بغض بودم انگار از دیشب تا حالا به اندازه‌ زمین و آسمان دور شده بودیم. آراد مدام به سیگار اشاره می‌کرد و تنها کاری که توانستم بکنم این بود که با پا محکم سیگار را به زیر مبل هدایت کنم. اروند کنارم نشست و در کمال تعجب دستش را آرام دور کمرم انداخت. _چه خبرا خوشگل؟ همین کار و همین جمله کوتاهش برای این که تمام ناراحتی که نسبت به او داشتم را از بین ببرد، کافی بود. _خوبم… ممنون. _والا اگر منم جات بودم

خوب بودم. مدرسه تو نرفته تعطیل کردی خیلی خوش میگذره مگه نه؟! _اگه… اگه تو بخوای از فردا میرم. اروند شوکه و صدای آراد بلند شد. _وای وای بخدا که تو خود اروپا هم دختر به نازی تو ندیدم من افراخانوم این چه زبونیه آخه بلاچه؟ اروند بذار یه کم سنش بره بالاتر قشنگ دهنت آسفالته. اخم ظریفی بین ابروهای اروند افتاد و با نگاهی که پر از افسوس بود سرش را چرخاند و مشغول صحبت با آهو شد. افسوس نگاهش بخاطر آن زن بود مگر نه؟ رویای داشتن اروند برای همیشه از بین رفته بود. رویای شیرینم شروع نشده، تمام شده بود!

دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است

دیدگاه کاربران درباره رمان زنجیر و زر
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها