رمان زیر نور مهتاب

عنوانرمان زیر نور مهتاب
نویسندههاوین امیریان
ژانرعاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحه543
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان زیر نور مهتاب اثر ع.امیرانی (هاوین امیریان) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

ناگهان خودت را می‌بینی، خود خودت را… از جنسی دیگر، از دنیایی دیگر… چشم بر می‌گردانی… و در لحظه گمش می‌کنی … قدم میزنی،‌ با خیالت… آیا خیالی؟ آیا خیال است؟ و ناگهان… باز از پس شیشه های رنگارنگ خیابان، می‌بینی اش … خود توست،‌ اما تو نیست… فرق می کند، اما خود توست… نگاهش می‌کنی، ‌نگاهت می‌کند… حرکت می‌کنی و همچون تصویرت حرکت می‌کند… فکر می‌کنی همان توی همیشگی است و آن دیگری تو نیست… رو برمی‌گردانی… ولی می‌دانی … می فهمی… می‌بینی فرق ها را… باز نگاهت به دنبالش می‌دود… تعجب می‌کنی،‌ می‌خندد… و می فهمی اوست…توی دیگر …

خلاصه رمان زیر نور مهتاب

چی از ذهنم رفت و راحت مشغول کارمون شدیم تا آخر روز، تا پایان شیفتم حتی متوجه نشدم که آقای دکتر احضارم نکرده بود. شیفت رو که تحویل دادم، با ایازی خداحافظی کردم و رفتم به طرف آخر مخزن. مردد بودم برم یا نه چشمم خورد به میزش و تازه فهمیدم چقدر نا مرتبه، رفتم سمتش. سعی کردم بدون اینکه همه چی رو قاطی پاتی کنم و بهم بریزم، مرتب کنم… یکم از استرسم کم شده بود. داخل شدم هنوز سر همون دستگاه بود خودمو با دست کشیدن به دستگاه های دیگه مشغول کردم گوشیش زنگ خورد. با

خودکار زد روی میزش. نگاهش کردم بدون اینکه حتی سرش رو بلند کنه با انگشت به طرف گوشیش اشاره کرد براش بردم یه مکالمه‌ی دو دقیقه ای داشت و قطع کرد‌. شروع کرد به جمع و جور کردن. -تشریف می‌برید؟ سرشو تكون داد. -فردا ساعت چند اینجا باشم؟ رزم خواه: ازین به بعد همون ساعتی که همیشه می‌اومدید، بیاید. لبخند محوی نشست روی لبم بر خلاف ابروهای اون که روز به روز بیشتر به هم گره می‌خورد. انگار که داره از یه چیزی زجر می‌کشه. از فردا هم جایی که من هستم نباشین فقط در رو باز کنید و ببندين. سر تكون

دادم. -آهان بله بهره‌ی هوشیتون! نگاهم کرد تند و با نفرت. رزم خواه: تو این نوع پوشش بامزگیتون آن چنان خریدار نداره. با تحقیر به لباسای ساده و ارزون قیمتم نگاه کرد. سرم رو انداختم پایین و بغض به گلوم چنگ زد رفت سمت در و باز من به حرف اومدم. -می‌خواستم معذرت خواهی کنم ازتون با تکون های عصبی سرش برگشت طرفم. خودکار رو تو مشتش فشار می‌داد. رزم خواه: همین چند ثانیه پیش چی داشتم می‌گفتم؟ سکوت کردم یه قدم جلوتر اومد. رزم خواه: گفتم از من فاصله بگیرید، نگفتم؟ حرفاشو نادیده گرفتم و …

دانلود رمان زیر نور مهتاب
2.21 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان زیر نور مهتاب
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها