رمان سئوگیلیم سمیرا حسن زاده

عنوانرمان سئوگیلیم
نویسندهسمیرا حسن زاده
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه1097
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک
رمان سئوگیلیم

رمان سئوگیلیم

دانلود رمان سئوگیلیم اثر سمیرا حسن زاده به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

ال آی دختری است که همسر جوانش را از دست داده و برای فرار از ازدواج اجباری که پدرش برایش در نظر گرفته، به برادرشوهرش پاشا پیشنهاد ازدواج صوری را می دهد، پاشا جوانی در ظاهر سخت و سرد و جدی است، او پیشنهادش را قبول می کند اما به یک شرط ازدواج واقعی و دائمی …

خلاصه رمان سئوگیلیم

ماموریت برگشت عقد و عروسی را باهم دیگر برگزار کرده و سر خانه و زندگیمان برویم … صیغه به وسیله ی بوه دَدَه جاری میشود و من بالاخره به مراد دلم میرسم و خوشحالی تمام رگ و پی وجودم را فرا میگیرد و من باورم نمیشود که زن باشارم شده ام! شب از نیمه گذشته است … از حس خوشحالی که دارم نمیتوانم پلک روی هم بگذارم

از وقتی که میهمان ها رفته اند خودم را سریع به اتاقم رسانده و بهانهی خواب را گرفته ام … حوصله ی سین جیم کردن های حبه ننه را اصال نداشتم … دوست نداشتم حتی سر سوزنی از این حس سرخوشم کاسته شود … زنگ تلفن همراهم به صدا در می آید و متعجب آنرا نگاه میکنم … کمی بعد به خود آمده و آن را از روی عسلی کنار تختم برمیدارم … نگاهی به شمارهی ناشناس میاندازم … اکنون و در این ساعت چه کسی میتواند باشد که با من تماس بگیرد

با تردید پاسخ میدهم و به آنی صدای مضطرب باشار درون گوشی میپیچد: میخوام ببینمت… هاج و واج میگویم: هان! با عجله و شتاب زده میگوید: -بیا دم درتون، پشت درم … تماس را قطع میکند و من بهت زده در جایم میایستم … این دیگر چه زمان زنگ زدن است! این دیگر چه خواستهای بود که داشت؟! زنگ تلفنم دوباره به صدا در می آید و به خود آمده و سریع پاسخ میدهم: اآلی تو رو خدا زود بیا عجله دارم، باید ببینمت وگرنه نمیتونم برم

سریع لب میزنم: اومدم … ابتدا شال و سپس چادرم را سر کرده و سریع از اتاق خارج میشوم … بادلی شوریده و مملو از اضطراب و نگرانی پله ها را یکی پس از دیگری پیموده و از خانه خارج میشوم … همین که در حیاط را باز میکنم باشار داخل میشود و در را پشت سرش سریع میبندد و به ان تکیه میدهد … سر و وضعی نامناسب و ژولیده پولیده دارد مات و مبهوت نگاهش میکنم

زل زده به چشمانم و حس می کنم پرده ی نازکی از اشک جلوی دیدگانش را تار کرده است! آخر در این سیاهی شب و با نور کم سویی که از لامپ به حیاط می رسد؛ نمی شود به آن صورت چیزی را شفاف دید … با تن صدای آرام و متعجبی می پرسم: چی شده؟ چرا… امان نمی دهد ادامه حرفم را بگویم! وقتش باشه

هیچ وقت فکر نمیکردم این بشه … فکر نمیکردم نمیکردم به اینجا برسم … چرا آخه اینطور شده! … چرا همه چیز بهم ریخت! قطره اشکی از گوشه ی چشمش می چکد و من هاج و واج آن را می نگرم و تمام وجودم می شود سوال که چه چیز باعث این آشفتگی و پریشانی و درماندگی باشارم شده است … از استرس گلویم خشک میشود و پاهایم ضعیف و ناتوان… آخه …

دانلود رمان سئوگیلیم
8.95 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان سئوگیلیم سمیرا حسن زاده
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها