رمان ساعت صفر مرزی

رمان ساعت صفر مرزی
عنوانرمان ساعت 00:00 مرزی
نویسندهناشناس بی احساس
ژانرعاشقانه , اجتماعی
تعداد صفحه278
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

دانلود رایگان رمان ساعت 00:00 مرزی اثر ناشناس بی احساس

رمان ساعت صفر مرزی
رمان ساعت صفر مرزی

دانلود رمان ساعت صفر مرزی از ناشناس بی احساس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

سوپرایز ویژه این لحظه رمان ساعت 00:00 مرزی داستان دختری است که برخلاف واقعیت، فکر می کند خیلی تنهاست و توی این دنبا برای کسی مهم نیست، در 17سالگی تصمیم به ازدواج می گیرد اما به محض اینکه بعد از عقد دست مسعود را می گیرد و احساس سرما و سردی می کند می فهمد که انتخابش اشتباه بوده، راهی بجز تحمل ندارد در صورتی که او حتی از حرم نفس های مسعود هم حالت تهوع می گرفت و بعد از پنج سال که زندگیش برایش مثل جهنم می گذرد یک شب دعوای اساسی می کنند و شیدا از خانه بیرون می زند و زمانی که از پله ها پایین می رود می پرد، که باعث میشود با سر سقوط کند روی زمین و وقتی چشم باز می کند خودش را در اتاق قدیمی اش پیدا می کند در حالی که زمان 6سال به عقب برگشته …

خلاصه رمان ساعت صفر مرزی

ساعت نزدیک دو بود که بالاخره اخرین نفر هم اومد بیرون و بهم اشاره کرد برم داخل، با اخمای درهم بلند شدم و رفتم سمت اتاقش، بدون در زدن درو باز کردم و رفتم داخل … با دیدنم اخماش رو کشید توهم منم همینطور، ادم باید به چه مرحله ای برسه که برادرش اینطور باهاش رفتار بکنه؟ هرچند حقمه، انتخاب مسعود بزرگترین حماقتی بود که توی کل زندگیم انجام دادم و این همه تاوان کارمه.

شاهین: چیشده سراغ من اومدی؟ نیشخندی زدم و گفتم: اومدم وکیلم بشی … پوزخندی زد و با تمسخر گفت: بالاخره تصمیم گرفتی از اون نسناس جدا بشی؟ با خونسردی دستامو چیلیپا کردم و گفتم: درست حدس زدی … دلیل قانع کننده ات چیه؟ … گوشیم رو برداشتم و گالریشو باز کردم و گرفتم سمتش، خم شد موبایل و گرفت و هرچی عکسا رو بیشتر نگاه می کرد  اخماش بیشتر می شد در اخر هم یه خنده عصبی کرد و گفت: خاک تو سر تو این ادمای احمق تر از تو که با این هستین!

اخمام رو کشیدم توهم و گفتم: مواظب حرف زدنت باش، یه حماقتی کردم دارم جورشو می کشم، تاوانشم پس دادم میتونی کارم رو راه بندازی طلاق بگیرم یا نه؟ سری به تاسف برام تکون داد و گفت: باشه کمک می کنم طلاقتو بگیری … سر تکون دادم و گفتم: نمی خوام اون زنیکه هم قسر در بره، راهی هست بشه انداختش تو هچل ؟ با اخم نگاهم کرد و گفت: محرمن؟ شونه بالا انداختم و گفتم …

فایل در حال ویرایش …

متاسفانه لینک دانلود رمان ساعت 00:00 مرزی قرار نگرفته است
ممکن است این رمان در حال ویراستاری باشد یا به دستور مراجع قضایی یا درخواست نویسنده حذف شده باشد.
لینک کوتاه :
اگر برای دانلود مشکل دارید لطفا گزارش ارسال کنید تا در اسرع وقت لینک دانلود اصلاح شود.
گزارش مشکل دانلود از سایت
فقط کاربران سایت امکان ارسال گزارش را دارند
اگر شما نویسنده رمان ساعت 00:00 مرزی هستید و تمایل به ادامه همکاری ندارید می‌توانید درخواست حذف ارسال کنید.

خرید رمان های فروشی

همراه ما در کانال تلگرام رمان بوک شوید!
هوادار ما در اینستاگرام رمان بوک باشید!

نقد و بررسی شما درباره رمان ساعت 00:00 مرزی

لطفا پس از مطالعه رمان ساعت 00:00 مرزی نظر خود را برای دیگر کاربران بنویسید.
از ارسال نظر به زبان انگلیسی یا نوشتن فینگلیش پرهیز کنید.
تمام نظرات توسط تیم مدیریت رمان بوک بررسی شده و پاسخ داده می‌شوند.
اشتراک در
اطلاع از
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سارا🍁
10 ماه قبل

رمان های ناشناس بی احساس همشون عالین

کانال تلگرام رمان بوک پیج اینستاگرام رمان بوک