رمان ستاره شب های من شبنم کرمی ( شبنمM73 )
عنوان | رمان ستاره شب های من |
نویسنده | شبنم کرمی (شبنمM73 ) |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 491 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان ستاره شب های من اثر شبنم کرمی (شبنمM73 ) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان درباره یه دختره مهرَبون به اسم ستاره اس.. دختری فداکار… این فداکاری کاردستش میده و باعث میشه عشقش دچار سوتفاهم بشه… آیا سؤتَفاهُم ها بَرطَرف میشه؟؟؟؟
خلاصه رمان ستاره شب های من
ترانه: باورم نمیشه ستاره چطوری تونستی باباتوراضی کنی؟ یعنی قبول کرد به اون مهمونی بری؟… ستاره_وااای ترانه چقدر تکرار میکنی؟ قبول کرده که الان اینجام. ببین اون لباس مشکی چطوره؟ هم پوشیده اس هم شیکه … (اسم من ستاره اس. ستاره رستگار، 24سالمه مهندسی معماری خوندم … البته یه مهندس بیکار!!! الان با ترانه بهترین دوستم اومدیم واسه تولد نازنین که دوست مشترکمون هست، خریدکنیم … البته به سختی تونستم پدرم وراضی کنم که اجازه رفتن به این مهمونی رو بده … نازی دختر آزاد و بی پرواییه و پدرم مخالف این همه آزادیه…بخاطرهمین رفتن به این مهمونی واسم کلی زحمت داشت)
همینطوری تو فکر بودم و نگاهم به لباس ماکسی مشکی بود که توی ویترین مغازه خودنمایی میکرد، که متوجه ترانه شدم … داشت بال بال میزد به حرفش توجه کنم که منم بی توجه به حرکاتش دستشو کشیدم و گفتم: حرف نباشه ترانه… بخدا خسته شدم پاهام تاول زد … سه ساعته منتظرم لباس بخری … حالا نوبت منه همین و انتخاب میکنم
ترانه_وا؟ میگم دیوونه ای بگو نه! من دوساعته دارم پرپر میزنم میگم قشنگه برو واسه پرو، حواست کجاس خانوم؟؟؟ و با هم داخل مغازه لباس فروشی شدیم و به فروشنده گفتم اون لباسو بیاره… لباس تو تنم عالی شده بود، کیپ تنم بود و هیکلمو به خوبی نشون میداد … داشتم توی آینه به خودم نگاه میکردم ترانه رو که داشت بادر کشتی می گرفت صدا زدم.. باهیجان و خریدارانه نگاهم میکرد …
- انتشار : 25/05/1400
- به روز رسانی : 01/12/1403
این رمان واقعییی بودددد؟؟؟؟ 😭😭