رمان سن عقل
عنوان | رمان سن عقل |
نویسنده | ژان پل سارتر |
ژانر | فلسفی، داستانی |
تعداد صفحه | 411 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان سن عقل اثر ژان پل سارتر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سن عقل با خبر آبستن شدن مارسل آغاز میشود، و ماتیو و مارسل که شخصیتهای اصلی داستان هستند به دنبال راهی برای جلوگیری از به دنیا آمدن این فرزند میگردند. در این داستان ماتیو به دنبال پیدا کردن راهی و پولی برای راحت شدن از شر موجود سومی است که میپندارد باعث از بین رفتن آزادی اش میشود. به این ترتیب وی به تدریج از گذشته خود دور شده و پیوندها را قطع میکند اما سرانجام به این نتیجه میرسد که در جستجوی آزادی ناکام بوده و خود را تبعید شدهای میبیند که محکوم به آزادی است و …
خلاصه رمان سن عقل
چشمان ثابتش برقی زد و به راحتی در کاسه هایش گردید. مارسل دیگر او را نگاه نمیکرد و دیگر نمیبایست حساب نگاه های او را پس بدهد. روغن دان، چه طور به یادم خواهد ماند که پس فردا روغن دان را بیاورم؟ او تنها بود. او در حالی که در خود فرو رفته بود متوقف شد حقیقت نداشت، او تنها نبود، مارسل رهایش نکرده بود مارسل به او فکر میکرد این بی فکر مرا این طور کرد، مانند طفلی که کهنه هایش را خیس میکند خود را در من فراموش کرد او هر چند که تا گردن در لباس هایش فرو رفته بود و به طور گمنام در
خیابان های متروک و تاریک گام های بلند بر میداشت ولی نمیتوانست از چنگ مارسل بگریزد. وجدان مارسل سرشار از مصیبت و فریاد در آنجا مانده بود و ماتیو را ترک نکرده بود. ماتیو در مقابل این شفافیت سنگین که ناراحت کننده تر از یک نگاه بود بی دفاع در آنجا، در اتاق صورتی رنگ ایستاده بود، او با عصبانیت به خود گفت: فقط یک دفعه در عرض هفت سال!” مارسل متقاعد نمیشد، او در اتاق مانده بود و به ماتیو فکر میکرد، تحمل ناپذیر بود که انسان اینطور در آنجا بدون صدا مورد قضاوت و تنفر قرار گیرد، بدون آنکه بتواند
از خود دفاع کند و یا حتی شکمش را با دستهایش بپوشاند. اگر فقط می توانست در این لحظه با همین نیرو برای دیگران وجود داشته باشد… اما ژاک و أودت خوابیده بودند دانیل منگ بود ایویچ هرگز به غایبین فکر نمیکرد. شاید بوريس، ولی وجدان بوريس فقط نور تیره بسیار خفیفی بود و نمی توانست با این روشن بینی بی حرکت که ماتیو را از فاصله دور خیره میکرد مبارزه کند. تاریکی شب، اغلب وجدانها را غرق کرده بود ماتیو در تاریکی شب با مارسل تنها بود، یک زوج. چراغ کافه کامو روشن بود صاحب کافه صندلی ها را …
- انتشار : 14/06/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403