رمان سوژه
عنوان | رمان سوژه |
نویسنده | ملیکا شاهوردی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1278 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان سوژه اثر ملیکا شاهوردی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
با وجود مخالفت های زیاد، مادرِ جیران تصمیم به ازدواج با صاحبکار خود یاشار میگیرد؛ اما درست ده دقیقه بعد از عقد در جشن عروسی اش و درست جلوی چشمان جیران خودکشی میکند! با ورود امیر بهادر پرده از رازهای گذشته برداشته و جیران متوجه میشود که ازدواج مادرش با یاشار، یک تله برای گیر افتادن خودش است، رازهایی که به مرور برملا میشود و …
خلاصه رمان سوژه
-نمیذاری بیام تو ماویش؟؟ جیران چادر را در مشتش فشرد و با اخم های درهم به صورت بهادر خیره شد. – نخیر نمیذارم بیاید تو، فرمایشی دارید همینجا بگید آقای بهادر… هنوز حرفش تمام نشده بود که امیر به تندی میان حرفش پرید و گفت: نگو بهادر… دخترک یکه خورد و قدمی به عقب برداشت. -چی بگم؟ بگم آقا امیر؟! نگاه امیر بهادر دور تا دور صورت دخترکش چرخید و در آخر به هاله سیاه زیر چشمانش قفل شد. -نه من نه اسمم امیره، نه بهادر… اسم من امیر بهادره؛ بدم میاد کسی تکی تکی صدا کنه. دخترک متعجب و با ابروهای بالا رفته به صورت مردانه امیر زل زد.
-یعنی یاشار بهتون میگه بهادر بدتون نمياد، من میگم بدتون میاد؟ -یاشار فرق داره! پوزخندی کنج لب جیران نشست. -چه فرقی داره؟ نکنه فرقش از وسطه من خبر ندارم؟ البته ببخشید… یادم رفته ایشون برادرجون جونی شما هستن. زبانش را روی لبش کشید و به راستی که طنازی در خون این الف بچه بود. این حرکت از چشمان امیر دور نماند؛ اما خودش، نگاه و قلب بیقرارش را کنترل کرد تا دخترک را معذب نکند. -فرقش اینه که یاشار حرف تو کتش نمیره و خودش هرکاری دوست داشته باشه میکنه. -یعنی میگید حرف تو کت من میره؟! امیر تاک ابرویی بالا انداخت و
خودش را کمی جلو کشید دخترک متوجه حرکتش شد و خواست خودش را عقب بکشد که امیر جلوی چادرش را در مشت گرفت و بدون تماس دستی؛ جیران را وادار کرد که سرجایش بایستد. -به نظرم یکم تلاش کنم میره، تو چی فکر میکنی جیران بالام؟! دخترک متعجب به امیر خیره شد آن لحن مردانه و شیرینش که مخلوط کلمات ترکی میکرد باعث میشد حس های عجیب و غریبی به سراغش بیاید. اینی که گفتید یعنی چی؟! امیر ابرویی بالا انداخت و خودش را عقب کشید چادر جیران را مرتب کرد و نگاه کوتاهی به صورتش انداخت. دخترکش برایش بیشتر از …
- انتشار : 19/05/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
جلد دوم رو کی میزارید؟؟
این چه کاریه همون اول بنویسید این رمان دو جلدی تا بیخودی واسه یه رمان نصفه وقت نزاریم شما که دکون و دستگاه راه انداختین چرا دیگه مردمو علاف میکنید