رمان سپیدار شد
عنوان | رمان سپیدار شد |
نویسنده | ممد صنوبر (نویسنده انجمن رمانبوک) |
ژانر | عاشقانه، عارفانه |
تعداد صفحه | 38 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان سپیدار شد اثر ممد صنوبر (نویسنده انجمن رمانبوک) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
و انسانی مشغول شعر گفتن میشود. چرا؟! چون دردی است که در وجودش میپیچد و با این اشعار و نغمههای سوزناک خودش را آرام میکند شعر آن است که از دل به وجود آید و الهام شود و دلیلش این است که تنها خواستههای درونی زیبا و دلنشین هستند ...
خلاصه رمان سپیدار شد
“دریغ” دریغ از من بپرسید چرا حال دگر شد، نسیم آمد به گفتش مرا حالی است بر این دل، بگفتا زین سبد محروم چه باشد، فلک آورد سخن را بدین مهتر چه یاری است، بگویم من چو بهتر لباسی تن بکردم، شب است و ماه عاشق برفت و ما بدر شد، همه دریغ دانند چو لیکن من نباشم، مرا عشقی است در این عمر، دریغ است و مهین است، بگریم من نباشم، صفا کردم بدین روز، خبر داغ است ز این شوق، فدایم کن ز عالم، برون کن درد مستان، فرو رفتم دگر باز صفا کردم دگر راز.
“ای الهی” ای الهی بینشان من دلیلآم چون بیان، صاحبان یار یقین، عشق دل با تو حکیم، دل ببندد عاشقی، هم شریک است و عزیز، ای دوا خالق تویی جوی عشق عادت تویی، ساز دنیا بی خطر، آبروی من شب است، چو نفس بر زد ز خاک، پس تویی نام و چه غم، وای ای بیچارگان، چون به دل راه خدا، پس خدا جان ندار، پس بیا ای خالقا.
“دلا” کسی جزء تو دلم را نمی لرزاند، دلا خاموش مباشم که عمرا خطیر دیوانگان، شرم نکردن در این روزها، که فکر بیدلیل مشغول است، باشد که جبران دل گردانم، صحبت درد وای عجب مغرور بود صاحبا، ای عشق شاد است و مرا، دل ربود از من که فارغ بی نسیم، با من و آتش کجا را مِی صفا، وای ای جان خرد در بیش از او، من نگر کردم که دامانم چه بود، ای نفس درگیر من دیگر مگیر، پای زد یار مرا دامن چرا آلود باز، خوب است ای یار تو، داغم که عشقم بی خطر.
- انتشار : 11/05/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403