رمان شب های روشن
عنوان | کتاب شب های روشن |
نویسنده | فیودور داستایوفسکی |
ژانر | عاشقانه، داستانی، خارجی |
تعداد صفحه | 95 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان شب های روشن اثر فئودور داستایوفسکی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
درباره زندگی و احساسات پسر جوان تنهایی است که در شهر سنپترزبورگ برای خود میچرخد. او درد دلها و دلتنگیهایش را با خیابانها و در و دیوارهای شهر قسمت میکند. بعد ناگهان به طور اتفاقی به دختری برمیخورد که در انتظار معشوقش است. دختر هیچ متوجه حضور پسر در کنارش نمیشود و پسر هم از آنجا میرود. اما زمانی که میبیند دختر فریاد میکشد و به کمک احتیاج دارد، به آن سمت برمیگردد و دختر را از دست مرد گیجی که آنجاست، نجات میدهد. آشنایی این دو نفر با یکدیگر مانند نوری است که به زندگی پسر تابیده شده است. آنها داستانشان را برای همدیگر تعریف میکنند و …
خلاصه رمان شب های روشن
آدم رویائی خاکستر رؤیاهای گذشته اش را بیخودی پس میزنه به این امید که در میانش حداقل جرقه کوچکی پیدا کرده و فوتش کنه تا دوباره جان بگیرند. تا این آتش احیاء شده قلب سرما زده او را گرم کنه و همه آن هایی که براش عزیز بودند برگردند همان چیزی که تکانش داد خونش رو جوش آورد اشک رو از چشمانش سرازیر کرد و آنچنان باشکوه فریبش داد میدونی من به چه نتیجهای رسیدهام ناستنکا؟ میدونی که حالا باید سالگرد احساساتمو احساسات گذشتهام و علاقهام را به آنچه که قبلاً بوده ولی هرگز عملاً اتفاق نیفتاده به یاد داشته باشم چون این سالگرد
هم بایستی با همان رؤیاهای احمقانه غیرمحسوس مطابقت داشته باشه من به طرف اون کشیده شم چون خود رؤیاهای احمقانه دیگه نیستن، برای اینکه من چیزی ندارم که از اونا حافظت کنم؛ میدونی؟ تو باید رؤیاهاتو هم زنده نگه داری میدونی که حالا من دوست دارم در زمان های خاصی نقاطی رو که در سر راه خودم شادی رو در اونا شناخته ام به یاد بیاورم و دوباره ببینم؟ دوست دارم زمان حال را به گذشته غیر قابل برگشتم گره بزنم و اغلب مثل روح ناراحت و غمگین تو کوچهها و خیابونای سنپترزبورگ بدون هیچ هدف و مقصودی سر گردون میشم برای مثال، بخاطر
میآورم که در اینجا یک سال پیش در همین ساعت، به دلتنگی و ناراحتی همین حالا روی همین پیاده رو سرگردان بودم و به خاطر میآرم که رؤیاهایی بسیار غمگین داشتم که از حالا بهتر نبودن گرچه نمیتونی فکرشو بکنی که زندگی آن روزها آسانتر و آرامتر از امروز بود و با افکار شومی که امروزه عذابم میدن تاریک نمیشه که من دستخوش ناراحتی های شديد وجدان دلسردی و اضطراب های دردناکی که شب و روز راحتم نمیذارن نبودم و از خودت می پرسی: اون رؤیاهات کجا هستن؟ سرتو تکون میدی و میگی سالها چه زود میگذرن و باز هم از خودت میپرسی: تو با زندگیت چکار کردی؟
- انتشار : 15/05/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403