رمان صحرا

عنوانرمان صحرا
نویسندهمینا.س
ژانرعاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحه363
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان صحرا اثر مینا.س به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

صحرا که درکمال ناباوری شاهد ازدواج عشقش سیاوش با دختری دیگری است! او سعی وتلاش خود را می کند تا قوی باشد وبا این مسئله کنار بیایید، ولی کار بسیار دشواری است، دانیال پسر دایی اش که از ماجرا خبر دارد برای کمک به او به صحرا نزدیک می شود و…

خلاصه رمان صحرا

پنجره رو باز کردم نم نم بارون داشت میومد ماگ چاییمو لبه پنجره گذاشتم و به دونه های بارون نگاه کردم. مامان وارد اتاق شد و گفت: پنجره رو ببند سرمامیخوری… +نه خوبه هوا… _بهار باهات صحبت کرد؟ +اره مثل همیشه یکم حرف زدیم بعد اومدم خونه… _راجع به اون قضیه چی؟ + کدوم قضیه مامان؟ -دانیال.. چرا همه میخواستن راجع به دانیال با من صحبت کنن؟ دلم نمی خواست

گوش کنم اما مجبور بودم. +دانیال چیشده مامان؟ -داییت زنگ زد… +خب… _گفت که… ایفون زنگ خورد و حرف مامان نصفه موند. _بذار برم ببینم کیه؟ بعد میام باهات حرف میزنم… شونه ای بالا انداختم پنجره رو بستم و روی تخت دراز کشیدم، دلم شور میزد یه حسی توی وجودم بود احساس می کردم می خواد یه اتفاقی

بیفته سعی کردم این افکارو از سرم بیرون بریزم. از اتاق بیرون اومدم وارد اشپزخونه شدم تا یه شام سبک برای شب درست کنم. مامان داخل اتاقشون بود و داشت با تلفن صحبت می کرد یه مدت بود که مشکوک شده بود. شونه ای بالا انداختم و مشغول رنده کردن سیب زمینی ها شدم اینطوری ذهنم ارومتر بود. مامان بالاخره از اتاق اومد بیرون. +کی بود مامان؟ _زن داییت زنگ زده بود.

+اها.. _کنجکاو نیستی بدونی چی میگفت؟ +تو و زندایی که از صبح تا شب ده بار بهم زنگ میزنین اگه خبر جدیدی باشه خودت بهم میدی دیگه.-صحرا دستتو بشور بیا اینجا بشین باهات کار دارم. +باشه الان میام… دستامو شستم و رفتم پیش مامان. _جونم؟ _داییت دیروز بهم زنگ زد. +خب. -گفت صحرا شمارشو عوض کرده نتونستیم باهاش حرف بزنیم. دلم شور افتاد دایی چکاری میتونه با من داشته باشه؟

دانلود رمان صحرا
1.03 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان صحرا
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها