رمان طغیان راضیه درویش زاده
عنوان | رمان طغیان |
نویسنده | راضیه درویش زاده |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 571 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان طغیان اثر راضیه درویش زاده با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
همراهان وبسایت رمان بوک اینک با ما باشید با داستان زندگی یزدان، بعد از شنیدن داستان فوت پدرش، دنبال راهی برای انتقام از حاج مهدی است، راهی که تا انتقام بازیچه شدن خودش و اشکهای مادرش را بگیرد، او سالهاست که شاگرد حجره حاج مهدی ست و دنبال بهترین موقعیت است و برای این انتقام، سراغ یاس دختر کوچک حاج مهدی میرود، اما واقعا عاشق یاس میشود و نمیتواند بدنبال انتقام باشد با گذشت زمان و کشف رازهای سر به مهری از گذشته …
خلاصه رمان طغیان
با سر و صداهای که حنانه به راه انداخته بود چشم هایش رو باز کرد، دستش را بالا آورد و به رسمه همیشگی که با انگشت اشاره و شصت دو طرف سرش را ماساژ داد تا درد سرش را التیام بخشد … صدای حنانه هر لحظه بالا تر می رفت و اخم های روی پیشانی یزدان عمیق تر، هزار بار گفته بود وقتی خواب انقدر سرو صدا نکند تا سر درد لعنتی که گاه بی گاه سراغش می آمد و امان از روزی که با صدای بلندی از خواب بیدار شود آن موقعس که تا خود شب سر درد رهایش نکند
صدای فریاد حنانه که اوج گرفت، با خشمی که در وجودش کم کم شعله ور تر میشد از جایش بلند شد با چند قدم محکم از اتاق بیرون رفت، در را نبسته پشت سر خود رها کرد پله ها را یکی دوتا پایین رفت تا زودتر حنانه را ساکت کند وگرنه تا لحظات دیگر به جز خودش تمام همسایه ها هم از صدای حنانه و جیغ جیغ هایش اعتراضشان بلند میش حنانه پشت به پله ها در حالی که در گوشی تند تند چیزی را تایپ می کرد همزمان حرف هایش را با صدای بلند و تهدید واری به گوشه امینه که در آشپزخانه بود می رساند
مامان برای بار آخر می گم خودت زنگ می زنی قرار خواستگاری رو کنسل می کنی یا من میدونم با تو با شنیدن این جمله، پاهایش روی پله آخر چسبید نگاهش روی زمین ماند، ابروهایش از شدت حیرت از این همه گستاخی و بی شرمی حنانه بالا پرید با مکث سرش را بالا گرفت …
- انتشار : 03/08/1399
- به روز رسانی : 20/09/1403