دانلود رایگان رمان طلاهای این شهر ارزانند اثر هانیه وطن خواه (shazde koochool)
دانلود رمان طلاهای این شهر ارزانند اثر هانیه وطن خواه (shazde koochool) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
مردی هفتاد ساله پولدار به اسم زرنگار که دوتا پسر و دوتا دختر دارد، دختر دوم او”کیمیا ” مجرده که عاشق استاد نخبه دانشگاهشون به نام طاهاست! کیمیا قراره با برادر شوهر خواهرش به اسم نامدار ازدواج کند ولی با طاها از ایران میرود، زرنگار هم در عوض خواهر هفده ساله طاها به اسم طلا را مجبور میکند با خودش ازدواج کند و در خانهی او به عنوان خدمتکار کار کند …
خلاصه رمان طلاهای این شهر ارزانند
صدای خش خش قدم هایش را شنیدم و باز هم به او پشت داشتم و او کنارم نشست. -وقتی اومدی تو این خونه همه چی به هم ریخت ولی بودنت برای هممون خوب بود. -وقتی اومدم تو این خونه هیچ حسی نداشتم، انگار میون یه خواب راه میرفتم، پر بودم از بی حسی، معلق بودن.. این بی حسی حس وحشتناکی بود. -حالا چه حسی داری؟ -این روزا هم تو همون حس معلق بودن دارم دست و پا میزنم، قبل ترها فقط حس بدبختی داشتم اما این روزا عادت کردم برام عادی شده، دارم روزمرگی هامو تجربه میکنم. -من واسه اون شب هیچ وقت خودمو نمیبخشم. -بیخیال سیاوش. -تو خیالمی پری…
بدجور چسبیدی به خیالم. -من سعی میکنم به اون شب فکر نکنم. -ولی من فقط به اون شب فکر میکنم… آقا حق داره… خیلی هم حق داره. -نمیدونم حکمت این زندگی من چیه… ولی اونقدری میدونم که اگه پام به این خونه رسیده فقط بخاطر گناه برادرم نیست. -تو اومدی تو این خونه که زندگی همهی ما رو عوض کنی. پوزخندی زدم و جیره سیگار امشبم را از او گرفتم و او آرام میان درخت های باغ از نظرم دور شد و خش خش پایی نگاهم را به قامت کیان کشاند. -با سیاوش صمیمی هستی؟ -نه صمیمی، اون فکر میکنه به من مدیونه. -حالا واقعا هست؟ و کنارم روی کندهی درختی نشست. -گفتم
که فقط فکر میکنه. -سیگار میکشی؟ سر پایین انداختم و او دست روی شانه ام فشرد و گفت: اولین بار که بهم خبر رسید کی وارد زندگیمون شده شوکه شدم، عصبی شدم، داغون شدم. -مهم نیست.. البته برای من. -تو چشات امیدی نیست. -شاید مدلشه. -چرا از همه حساب میبری؟ -خب من … -نادر بعد خان بابا، شده رئیس این خونه؟ -اینجور معلومه. -آزارت میده؟ -من باهاش کنار میام. خان بابا هم آزارت می داد؟ باید میگفتم از زخم گوشه لبم و ردهای کمربند روی کمرم و زخم کنار شقیقه ام؟ باید میگفتم چشیدن ضرب شستش روی گونه ام؟ -نه. -چشات مثل مامانه. و درد من همین چشم ها هستند …
عالیه برای کسانی که از خواندن رمان های معمولی خسته شدن
سبک جالبی داشت جذاب بود.
واقعا عالیه بی نظیره من رمان زیاد میخونم و این رمان جزو بهترین رمان هایی هست که خوندم پیشنهاد میکنم حتما بخونید 👌🏻😍💕
کاری است بیاد ماندنی با سبکی مخصوص، آنقدر ویژه که اگر کتابی دیگر از این نویسنده را بدون نگاه کردن به نام نویسنده بخوانی فوراً رد پای خانم وطنخواه را در آن مییابی، من اکثر آثارش را خواندهام و بیشک اگر بازهم اثری منتشر کند بدنبال آن خواهم بود، در نهایت خواندن کتابهای خانم وطنخواه را به همه توصیه می کنم
من قلمش رو اصلا دوست نداشتم ولی ماجراش جالب بود
در کل پیشنهادش نمی کنم
من از رمان هایی که خیلی ساده و راحت هستن اصلا خوشم نمیاد دوست دارم رمانی بخونم که ذهنمو کمی مشغول کنه این رمان گیج کننده بود وبه نظر من این یه ویژگی مثبت این رمان ست این رمان خیلی قشنگ نوشته شده ومن از نویسنده این رمان بسیار متشکر هستم
یکی از بی نظیرترین رمان هایی که تو زندگیم خوندم و به همه پیشنهاد میکنم واااااااااقعا به همه پیشنهاد میکنم.اولش یکم گیج کنندست اما حتی برگشتن به عقب و دوباره خوندنش لذت بخشه
یکی از فوق العاده ترین رمانهایه که خوندم بیست صفحه اولش یکم گیج کننده هست ولی ارزش وقت گذاشتن رو داره از اون داستاناست که چند سالی یبار میری سراغش👌👌👌
موافقم