رمان عاشقانه ترین دروغ

عنوانرمان عاشقانه ترین دروغ
نویسندهصنم احمدی
ژانرعاشقانه، هیجانی
تعداد صفحه414
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان عاشقانه ترین دروغ اثر صنم احمدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

فرحان پزشک جوانی که مادرش اصرار به ازدواج او با یکی از دخترخاله هایش دارد، در حالی که او هیچ تمایلی ندارد، به همین دلیل از خانواده دوری می کند، یک شب که از مطب به خانه می آید متوجه می شود دو مرد یک دختر را کتک میزنن، وجدانش اجازه بی تفاوت بودن نمی دهد و …

خلاصه رمان عاشقانه ترین دروغ

خونم ۳ تا اتاق داشت که یکیشو که تختم داشت واسه کرشمه آماده کردم کیفشم گذاشتم تو اتاقش. این دختر لباس نداره؟ چه میدونم والا همه چیش عجیبه. خودمم لباسمو عوض کردمو تو اتاقم خوابیدم. خیلی خسته بودمو صبح خواب موندم. ساعت ۱۰ بود که تازه از دره خونه بیرون اومدم. اول یه سر رفتم بوتیک دوستم که لباس زنونه داشت. یه ست کامل برای کرشمه گرفتم. با لباس بیمارستان که نمیشد بیارمش خونه. لباسای خودشم که پاره بود. با کمک نوید و اندازه های تقریبی که من دادم به دست

لباس گرفتم و خودمو رسوندم بیمارستان. امروز چون لازم نبود بیام بیمارستان همه تعجب کرده بودن. خانوم عسکری رو صدا کردم باز این از بقیه بهتر بود. _سلام. دکتر نوری هستن؟ خانوم عسکری: بله بالا سر مریض اتاق ۱۰۲ هستن‌. -ممنون. خودمو رسوندم اتاق کرشمه دکتر نوری داشت برگه ترخیصشو امضا می کرد. _سلام دکتر. _سلام پزشک جوان خواب آلو. _شرمنده دیر شد دکتر. _اشکالی نداره.ایشونم کارشون تموم شده. میتونی ببریش. _ممنونم دکتر ایشالا جبران کنم. همونجور که داشت از در

میرفت بیرون دستی به شونم زد و گفت: این حرفارو نزن جناب مدیر. _وای دکتر تروخدا خجالت ندین‌. دکتر با خنده از اتاق بیرون رفت. کرشمه: سلام. نگاهش کردم نشسته بود رو تخت یه دستشم روی جای عملش بود. -خوبی؟ یا درد داری؟ _نه خوبم. _خوبه بیا اینارو بپوش فقط خدا کنه سایزت باشه. _چرا زحمت کشیدین دکتر؟ _چه زحمتی؟ با لباس بیمارستان که نمیشد بیای لباسای خودتم که پاره بود انداختمشون دور من میرم بیرون پوشیدی صدام کن. از در بیرون اومدم. یکمک بعد صدام زد.

رفتم تو. -اندازته؟ با خجالت گفت: خوبه یکم گشاده ولی بازم عالیه لازم نبود لباس مارک به این گرونی بخری. -مگه میشناسی؟ لبخند غمگینی زد گفت: -آره. یه روزی من فقط همین مارکو می پوشیدم. اون لباسایی که پاره شدم از همین مارک بود. عجیب دلم می خواست بدونم چی به سره این دختر اومده که انقدر غمگینه. _الان لباسات خونه دوستته؟ کرشمه: نه اونارو به عنوان پول این مدتی که اونجا بودم ازم گرفت. _شک دارم دوستت بوده باشه. سری تکون داد و گفت: تا وقتی وضع مالیم خوب بود. بهترین دوست بود.‌‌..

دانلود رمان عاشقانه ترین دروغ
1.5 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان عاشقانه ترین دروغ
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها