رمان عطر نیلوفر آبی

دانلود رمان عطر نیلوفر آبی اثر زیبا ستاری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

دستم را در آب زلال رودخانه فرو می‌برم، امواج آب دستم را نوازش می‌کند و انگشتانم را به حرکت در می‌آورند. نیلوفر های آبی که روی آب برای خودشان می‌رقصند چشمانم را می‌گیرند، دستانم را جلو می‌برم و آرام لمسشان می‌کنم که ذهنم پی آن اتفاق می‌رود، اتفاقی که تمام زندگی ام را زیر و رو کرد، باعث شد چشمانم در عسلی وحشی چشمانت غرق شود و نخواهد دیگر نجات پیدا کند، تو و آن عطرت به تمام زندگی من تبدیل شده اید. قرار نبود به تو دل ببندم اما وقتی چشم باز کردم کار از کار گذشته بود. حصاری که به دور خود کشیده بودم با یک حرکت خرابش کردی و …

خلاصه رمان عطر نیلوفر آبی

با رسیدن به یک پارک یاسمین روی ترمز زد و صدای آهنگ را کم کرد و با لحجه‌ی شیرین جنوبی اش گفت: همین جا بریم یک دور بزنیم و یک بستنی هم بزنیم تو رگ؟ آزیتا سرش را از موبایل بیرون آورد و با دقت به همه جا نگاه کرد: آره والا میزونه بریم یک تاب بخوریم. با حرص خم شدم و ضربه‌ای به شونش زدم: هزاربار گفتم میای تهران از این اصطلاحاتون که من نمی‌فهمم چیه استفاده نکن. با خنده به سمتم برگشت: بابا تاب بخوریم یعنی دور بزنیم دیگه اینم سخته؟ چپ چپ

نگاهش کردم: سخت نیست ولی هی حس می‌کنم منظورت اینه برم تاب و سرسره بازی کنم همه‌ی جمع زیر خنده زدند که چشم غره‌ای بهشان رفتم و هم زمان در ماشین را باز کردم _نخندین بینم ترشیده ها پیاده شین… با پیاده شدنشان پنج نفری وارد پارک شدیم این ساعت از شب این مکان حسابی شلوغ می‌شد. با دیدن آزیتا که سرش در گوشی اش بود و نیشش تا بناگوش باز یواشکی پشت سرش رفتم و سرم را در گوشی اش کردم، با دیدن اسم دانیال با ایموجی قلب کنارش

لبانم کش آمد: داری از ترشیدگی در میای؟ هینی کشید و با چشم‌ های گرد شده سرش را برگرداند با دیدن من با حرص نفسش را بیرون داد: وویی خب یک خبر بده میای. _من رو ولش کن جیگر دانیال کیه؟ دوباره لبانش کش آمدند: تازه آشنا شدیم بختیاریه. ابروهام را بالا انداختم: خب؟ هیچی توی اینستا آشنا شدیم خیلی خوش قد و هیکله. پوکر فیس نگاهش کردم: یهو بگو عاشق ریخت و قیافش شدم دیگه آدم نمیشی تو. بابا خب خیلی خوبه کم کم عاشق رفتارش هم میشم …