رمان غریبه مانوس

عنوانرمان غریبه مانوس
نویسندهرویا احمدیان
ژانرعاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحه1071
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

دانلود رمان غریبه مانوس اثر رویا احمدیان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

دیلان خبر دار می شود که خواهرش دلان بعد از سال ها سختی بخاطر ازدواجش با پسر پولدارترین مرد روستا، بالاخره به خوشی رسیده و باردار است، از ذوق شنیدن این خبر باهیجان به منزل خواهرش می رود که در انجا با مردی رو به رو می شود که …

خلاصه رمان غریبه مانوس

صبح با تکان های دست کوچیک ولی محکم دانا چشم باز کردم. اولین چیزی که جلوی چشمانم جان گرفت صورت گرفته اش بود. اخم کردم. _چی شده نکنه پسره قالتون گذاشته نمی برتتون شهر! سر بالا انداخت. _نه من روم نمیشه با این سر و وضعم دنبال اون بچه خوشگل راه بیفتم و هلک هلک برم تو شهر بگردم باهاش… تو عمرمون یبار خواستیم خوش باشیم که اونم نشد. ازت یه چیزی بخوام کمکم می کنی؟ در جایم نشستم و همراه آه غمگینی که کشیدم لب زدم: _حتما. _میشه بری بهش بگی من نمی تونم

بیام و مریضم؟ آخه خودم روم نمیشه و دلیلی هم ندارم. خجالت می کشم بگم هیچ لباسی نداشتم که به درد این سفر بخوره. سر تکان دادم و با حالی گرفته رفتم دست و رویم را شستم و لباس به تن کردم. هوای سرد صبح اذر ماه لرزی به جانم انداخته بود ولی مسافت مانده تا خانه محمد آقا را خیلی به آهستگی طی کردم. انقد دلم به حال خودمان می سوخت و ناراحت بودم که ناخودآگاه قدم هایم بی جان شده بودند. در زدم و فورا صدای محمد آقا به گوشم رسید. _اومدم. کیه؟ زبانی بر لبان سرد و

خشکم کشیدم. _منم محمد اقا، دیلان… _الان در و باز میکنم دخترم. در باز شد و چهره مهربانش پیدا شد. لبخند زدم. _سلام. _سلام عزیزم.. خیره صبح زود؟! _با آقا آروین کار داشتم. سری تکان داد و به طرف خانه رفت. _صداش میکنم باباجان… تشکر کردم و با دستانم خودم را بغل گرفتم. آغوش نرم و گرمم باعث شد بخندم. زیر لب با خودم زمزمه کردم: _میون اینهمه گرفتاری تنها چیزی که پیشرفت میکنه وزن منه! خوبه زیاد غذای انچانی نمی خورم وگرنه الان اندازه غولی بودم. ریز به خودم خندیدم که …

دانلود رمان غریبه مانوس
0 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان غریبه مانوس
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها